اصول اسلامی

عقاید . اخلاق

عقاید . اخلاق

اصول اسلامی
آخرین مطالب

سرشار از لذت

انس به زندان دنیا یا پرواز به بهشت خدا

دنیا متن جهنم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۶ ، ۱۷:۳۴
ها دی

عشق چیست * به امام صادق علیه السلام گفتند: عشق چیست، یک دفعه می افتد به جان آدم، آدم اسیر آدمی می شود مثل خودش. امام فرمود: کفاره ی ظلمی است که به خودش کرده. یعنی چون با خانواده اش با اله اصلی اش ...«لااله الا الله» است؛ یعنی «معشوقی نیست مگر الله»./ میزان انسانیت، بسته به درجه انس با خدا / دل حریم خداست. / استاد محمد شجاعی

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۶ ، ۱۶:۴۲
ها دی

سخنرانی استاد رائفی پور با موضوع « جنود عقل و جهل » در حسینیه پیروان مهدی تهران - خرداد 96

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۶ ، ۱۶:۳۱
ها دی

شما از چه راهی امتحان میشوید؟. - دکتر حسن عباسی

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۶ ، ۱۶:۲۴
ها دی

جلسات شرح زیارت جامعه کبیره

سلسله جلسات شرح زیارت جامعه کبیره با سخنرانی استاد محمد شجاعی به شرح ذیل است:

http://montazer.ir/node/5517
جلسات20-1
20-35
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۶ ، ۱۵:۵۳
ها دی

غدیریه


باز هم عقل شده پای جنونم سرکوب
بی سبب نیست اگر کنجِ لبم شد مرطوب
با تو من معتقدم هست حلال این مشروب
بی ولای تو حرام است هر آن چه مطلوب
انبیاء مستِ سبوی تو یکیشان ایوب
تا که از باده چشیدم جگرم حال آمد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۹۳ ، ۲۱:۱۸
ها دی

بسم الله الرحمن الرحیم

یکی از یاران بزرگوار امام باقر علیه السلام بود. امام باقر علیه السلام مطالبی را به جابر می فرمود که به کمتر کسی می‌ فرمود و دستوراتی به او می‌داد که برای دیگران قابل تحمل نبود. برای روشن شدن این مطلب، به گوشه‌ ای از روایات مربوط به جابر جعفی اشاره می کنیم.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1- عده ای نزد جابربن یزید جعفی آمدند و از او خواستند تا در بناء کمک کند. جابر گفت: « من در ساختن بنایی کمک نمی کنم که از بام آن مؤمنی می افتد و می میرد. آن عده از نزد جابر بیرون آمدند و گفتند: « او بخل ورزید و این حرفها دروغ است.» روز بعد هزینه ساخت مسجد تهیه شد و بنای مسجد را شروع کردند. وقتی که عصر شد، پای یکی از بنّاها لغزید و به پایین افتاد و از دنیا رفت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مهر ۹۳ ، ۱۳:۴۵
ها دی

دعا

امام صادق (علیه‌السّلام) فرمودند:
اگر شخصی در پشتِ سر برادرِ مؤمنش برای او دعا کند، از عرش ندا می‏شود:
برای تو صدهزار برابر مثل او است (صد هزار برابر برای تو است)، این در حالی است که اگر برای خودش دعا می‏کرد، فقط به اندازه همان یک دعایش به او داده می‏شد.

« من لا یحضره الفقیه، جلد دوم، صفحه ۲۱۲ »

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۹۳ ، ۱۹:۴۴
ها دی


وسواس خنّاس چیست؟

در آخرین سوره قرآن کریم سخن از وسواس خنّاس است که انسان از آن به خدا پناه می برد (قُلْ أَعُوذُ بِرَبّ‏ِ النَّاسِ ... مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الخَْنَّاسِ). اما این وسواس خناس یعنی چه؟
آیات بعد توضیح می دهد که خناس کیست و یا چیست؛ می فرماید: خناس همان کسى است که در سینه هاى انسانها وسوسه مى‏کند (الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ)؛ وسوسه گرانى از جن و انسان (مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ).
اما برای توضیح بیشتر باید گفت: واژه «وسواس» در اصل صداى آهسته اى است که از به هم خوردن زینت آلات برمى خیزد. بر این اساس به هر صداى آهسته نیز وسواس گفته می شود و بعد به خطورات و افکار بد و نامطلوبى که در دل انسان پیدا مى‏شود و شبیه صداى آهسته اى است که در گوش مى خوانند نیز اطلاق گردیده است. «وسواس» در آیه مورد بحث به معنى اسم فاعل (وسوسه ‏گر) آمده است.
خناس همان کسى است که در سینه هاى انسانها وسوسه مى‏کند (الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ)؛ وسوسه گرانى از جن و انسان (مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ).
«خَنّاس» هم از ریشه «خُنُوس» به معنى جمع شدن و عقب رفتن است و این برای آن است که شیاطین هنگامى که نام خدا برده مى‏شود عقب نشینى مى ‏کنند و از آنجا که این امر غالباً با پنهان شدن توأم است ، این واژه به معنى «اختفاء» نیز آمده است.
بنابراین مفهوم آیات چنین می شود: بگو من از شر وسوسه گر شیطان صفتى که از نام خدا مى گریزد و پنهان مى گردد به خدا پناه مى برم.
و این هشدارى است به همه رهروان راه حق که منتظر نباشند شیاطین را در چهره و قیافه اصلى ببینند؛ یا برنامه هایشان را در شکل انحرافى مشاهده کنند؛ هرگز چنین نیست.
آنها وسواس خنّاسند و کارشان حقه و دروغ و نیرنگ و ریا کارى و ظاهرسازى و مخفى کردن حق.
اگر آنها در چهره اصلى، ظاهر شوند؛ اگر آنها باطل را با حق نیامیزند و اگر آنها صریح و صاف سخن بگویند؛ به گفته على علیه السلام «لم یخف على المرتادین؛ مطلب بر پویندگان راه خدا مخفى نخواهد ماند»؛ اما آنها همیشه قسمتى از این مى گیرند و قسمتى از آن و به هم آمیزند تا بر مردم مسلط شوند چنان که امیر مۆمنان علیه السلام در ادامه همین سخن مى فرماید: «فهنالک یستولى الشیطان على اولیائه؛ و این چنین شیطان بر دوستان و پیروانش تسلط می یابد. (نهج البلاغه، خطبه 50؛ برگرفته از تفسیرنمونه 27/ 472-473)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۹۳ ، ۱۹:۴۱
ها دی


بیست‌ و پنجم ذی‌القعده، دحـــــو الارض

از حسن بن على وشّاء روایت شده‏ که گفته: من کودک بودم که با پدرم در شب بیست ‏و پنجم ماه ذی القعده،در خدمت حضرت رضا علیه السّلام شام خوردیم، حضرت فرمود امشب حضرت ابراهیم و حضرت عیسى علیهما السلام متولّد شده ‏اند و زمین از زیر کعبه پهن شده، پس هرکه روزش را روزه بدارد، چنان است‏ که شصت ماه روزه داشته باشد و در روایت دیگر است که فرمود: در این روز حضرت قائم(عج)قیام خواهد کرد.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۳ ، ۱۷:۰۴
ها دی


خداوند انسان را براى هدف" ابتلاء و امتحان" و تکامل آفریده است، مقدمات وصول به این هدف را در وجود او آفریده، و نیروهاى لازم را به او بخشیده، این همان هدایت" تکوینى" است.

.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۹۳ ، ۱۲:۱۰
ها دی


فواید دائم الوضو بودن

وضو نور است و تداوم آن، باعث ارتقا به عالم قدس‌ خواهد شد، بدان که این دستور با برکت، نزد بزرگان علم و عمل تجربه شده است.

دیلمی از پیامبراکرم(ص) نقل می‌کند که خداوند می‌فرماید: «هر کسی وضویش را از دست بدهد و وضو نگیرد به من جفا کرده است و کسی که وضویش را از دست بدهد و دوباره وضو بگیرد و حداقل دو رکعت نماز نخواند بر من جفا کرده،‌ هر کس وضویش را از دست داد، تجدید وضو کرد و دو رکعت نماز خواند و پس از آن دعا نکرد بر من جفا کرده است و هر کس وضویش را از دست بدهد و پس از آن وضو بگیرد و نماز بخواند دعا کند و از حوائج دنیا و آخرتش چیزی بخواهد و من اجابت نکنم، من به او جفا کرده‌ام و من خدای جفاکار نیستم».

*وضو نور است

وضو نور است و تداوم آن، باعث ارتقا به عالم قدس‌ خواهد شد، بدان که این دستور با برکت، نزد بزرگان علم و عمل تجربه شده است، پس ای سالک کوی یار، بر تو لازم است که اولاً؛ همیشه آن را انجام دهی و ثانیاً همت عالی داشته باشی و پس از نماز، از خدای - تبارک و تعالی - آنچه را که باقی و جاودانه است بخواهی و از او به جز او را نخواهی و با زبان حال، این گونه مترنّم باشی:
ما از تو نداریم به غیر تو تمنّا/حلوا به کسی ده که محبت نچشیده است!

زیرا آن کس که طعم محبت خدای را چشیده است غیر او را هیچ می‌انگارد، علاوه بر اینکه آنچه از غیر او بخواهد، هر یک مظهر اسمی از اسمای الهی است؛ پس اگر او زمانی اصل را یعنی (ذات حق را) یافت، همه فروع را به دست آورده است:
چرا زاهد اندر هوای بهشت است/چرا بی خبر از بهشت آفرین است؟
عارف متأله، صدرالدین دزفولی این گونه می‌سراید:
خدایا زاهد از تو حور می‌خواهد قصورش بین/به جنت می‌گریزد از درت یا رب شعورش بین.

پس آن گاه که نماز را به پایان آوردی سر بر سجده نهاده و بگو: «اَللّهُمَّ ارزُقنِى حَلاَوَهَ ذِکرِکَ وَ لِقَائِکَ وَ الحُضُورِ عِندِک...»، خدایاً شیرینی یادت را به من بچشان، خدایا! دیدارت را روزی من بگردان، پروردگارا! توفیق حضورت را به من عنایت بفرما.

*روایت حضور

آنچه در عرفان عملی مهم است!!
آن روز موضوع بحث مصباح الأنس پیرامون ضرورت طهارت برای سالک و انواع آن بود به این مناسبت حضرت استاد(دام‌عزه) فرمودند:

آنچه در عرفان عملی مهم است سه چیز است:

الف ) طهارت و دوام آن
ب ) همّت
ج ) استقامت

خوب حالا، مصباح هم تمام شد بعد چی؟ فردا فتوحات هم شروع شد، اصطلاحاتی فرا گرفتیم، با اینها کار در نمی‌رود، چقدر اصلاح بلد شده‌اید؟ که شاید چندین برابر قرآن باشد. حالت سَراح داشته باشید یعنی همیشه «فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُّقْتَدِرٍ» باشید، انسان قرآنی باشید، بیهوده نگویید، بیهوده نشنوید چه اینکه «لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ» چون هر چه می‌گویید و می‌شنوید آن را مس می‌کنید.

*آثار طهارت

روزی در محفل درس حضرت استاد(دام عزه) که از خرمن فضلشان بهره‌مند می‌شدیم، فرمودند: «اساتید ما می‌فرمودند: در طهارت دقت داشته باشید، قدمی عاشقانه بردارید و صادقانه بیایید تا اینها را بچشید، چند بار که شکار کنید به فهم اینها کمک می‌کند، یک جهش علمی پدید می‌آید و انسان می‌شود مصداق «إنَّ صَلَاتِی‌ وَ نُسُکِی‌ وَ مَحْیَایَ وَ مَمَاتِی‌ للهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ» وقف خالص الهی می‌شود به سود و گداز می‌آید و افاضات و اشاراقات نصیبش می‌شود.

*مراتب طهارت

حضرت استاد(دام عزه) در یکی از روزها که برایم همچون یوم‌الله فراموش ناشدنی است فرمودند: «طهارت دارای مراتبی است، طهارت ظاهری و باطنی و هر یک نیز دارای درجاتی است به قول عارف شبستری:
«موانع چون در این عالم چهار است/ طهارت کردن از آن هم چهار است
نخستین پاکی از احداث و انجاس/ دوم از معصیت و ز شر وسواس
سیم پاکی ز اخلاق ذمیمه است/ که با آدمی همچون بهیمه است
چهارم پاکی سر است از غیر/ که اینجا منتهی می‌گرددش سیر
هر آن کو کرد حاصل این طهارت/ شود بی شک سزاوار مناجات»

علامه حسن زاده آملی

آثار دنیوی و بهداشتی وضو ♥•٠·˙

1- سبب طول عمر:
رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم فرمود:
ای انس: سعی کن طاهر و با وضو باشی که خداوند بر طول عمرت می افزاید، و اگر توانستی شب و روز با وضو باشی این کار را انجام بده، زیرا اگر در حال وضو از دنیا بروی پاداش و ثواب شهید را خواهی داشت.
┘◄ کنزالعمال: ج 9، ص 293.

ܓ✾
2- برآورده شدن حاجت:
امام صادق علیه السلام فرمود:
من تعجب می کنم از کسی که دنبال حاجت و کاری است در حالی که با وضو است، حاجتش برآورده نشود!
┘◄ وسایل الشیعه، ج 1، ص 262.

ܓ✾
3- ثواب شهید:
رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم فرمود:
« من نام علی الوضوء ان ادرکه الموت فی لیله مات شهیداً.»
کسی که با وضو بخوابد، اگر در شب، مرگ به سراغش آمد، این شخص شهید از دنیا رفته است.

ܓ✾
4- باعث زیادی رزق:
امام صادق علیه السلام فرمود:
کسی که دوست دارد بر خیر و برکت منزلش بیفزاید هنگام غذا خوردن وضوء بگیرد.
فروع کافی، ج 6، ص 290.

ܓ✾
5- سبب از بین رفتن غم و غصه:
رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم فرمود:
وضو و (شستن دست و صورت) پیش از غذا باعث از بین رفتن فقر، و بعد از آن سبب از بین رفتن غم و غصه خواهد شد.
┘◄ فروع کافی: ج 6، ص 290، کتاب الاطعمه.

ܓ✾
6- فرو نشاندن غضب:
رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم فرمود:
زمانی که یکی از شما خشمگین گردید وضو بگیرد.
┘◄ بحارالانوار: ج 77، ص 312

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۳ ، ۲۰:۱۴
ها دی


◄*♥*► معنا و حقیقت تقوا چیست ؟ ◄*♥*►
تقوا را اینگونه شرح داد که انسان برای بقای خویش و رسیدن به حقیقت انسانیتش نیاز به گذر از مراحل و مراتبی را دارد ،
به زبان ساده انسان دراین دنیا در حال مبارزه و جنگ و جدال با امور ضد و نقیض حاکم براین عالم است چرا که این دنیا،
دنیای اضداد است و آدمی اسیر این تناقضات اما برای رسیدن به غایت خویش باید خود را در برابر این تناقضات حفظ و نگهداری کند و این است معنا و مقصود از تقوا.

تقوا در نهج البلاغه نیرویی است روحانی که بر اثر تمرین های زیاد پدید می آید و پرهیزهای معقول و منطقی از یک طرف سبب و مقدمه پدید آمدن این حالت روحانی است که بر اثر تمرین های زیاد پدیدمی آید و پرهیزهای معقول ومنطقی از یک طرف سبب پدیدآمدن این حالت روحانی است و از طرف دیگر معلول و نتیجه آن است و از لوازم آن به شمارمیرود در این حالت روح را نیرومند وشاداب می کند و به آن مصونیت می دهد .

تقوا یکی از کلمات شایع و متداول دینی می باشد که بسیار در سخنرانی ها و مواعظ از آن استفاده می شود.
مولایمان علی (علیه السلام) نیز به وفور درباره تقوا سخن گفته است.
اما آنچه حائز اهمیت است آن است که باید مقصود و مراد او را از این واژه دریافت و به معنا و محکی آن توجه کرد .
تعریف شایع و عامی که از تقوا ارائه میشود معمولاً مرادف با (پرهیزکاری )بوده است یعنی هر زمان با واژه تقوا روبه رو می شویم آنچه از این واژه در ذهنمان معنا می گردد پرهیزکاری است .اگر این کلمه به صورت اسمی استعمال گردد مثلاً خود کلمه تقوا و یا (متقین )به پرهیزکاری ترجمه می گردد و اگر به شکل فعلی استعمال شود بویژه اگر فعل امر باشد به معنای خوف و ترس ترجمه می شود مثلاً در ترجمه
«اتقوا الله » یا «اتقوا النار» گفته می شود از خدا بترسید و بتر سید از آتش جهنم .اما این ترجمه حق مطلب را درباره کلمه تقوا و حقیقت تقوا ادا نمی کند ،پرهیزکاری جزئی از تقوا محسوب می گردد نه همه آن و این ترجمه و ترادف صرفاً معنای سلبی از آن را القاء می کند .

تقوا از ماده «وقی»می باشد که به معنای حفظ،صیانت و نگهداری است .
راغب در کتاب مفردات قرآن می گوید وقایه عبارت است از محافظت چیزی از هرچه به او زیان می رساند و تقوا یعنی نفس را محافظت کردن از آنچه درباره آن بیم می رود .تقوا در عرف شرع نگهداری نفس از آنچه انسان را به گناه می کشاند می باشد .
(مفردات قرآن /ص 531)

.

انواع تقوا :

اما در باب کیفیت تقوا دو حالت را می توان متصور داشت به عبارت دیگر تقوا به دو شکل ممکن است صورت بگیرد تقوای ضعف و تقوای قوت ، تقوای ضعف همان است که میتوان آن را با عنوان کناره گیری از دنیا و جمع و اجتماع شناخت
مثال ساده و روشن برای این امر کناره گیری از محیط آلوده برای جلوگیری از بیماری می باشد و تقوا به معنای پرهیزکاری ابتداً همین معنا را به ذهن می رساند ،یعنی پرهیز از گناه و پرهیز از محیط و موجبات گناه و فاصله گرفتن از شرایط و محیطی که امکان لغزیدن پای آدمی فراوان است و آنچه پس از این القاء خواهد شد معنا ی انزوا و دوری از اجتماع و کنج عزلت اختیار کردن خواهد بود .این شکل را می توان ضعیفترین صورت تقوا دانست و آنچه سعدی در گلستان آورده را می توان مصداقی بر این شکل و صورت از تقوا دانست :




بدیــدم عابدی در کوهساری

قنـاعت کــرده از دنیا به غاری

چرا گفتم به شهر اندر نیایی
که باری بنـد از دل برگشایی؟

بگفـت آنجـــا پریرویان نغزند
چوگِل بسیار شد پیلان بلغزند

.

اما درباره تقوای قوت می توان گفت این والاترین مرحله تقواست .

انسان با حصول این تقوا خواهد توانست خود را در سخترین شرایط و در میان متشنج ترین محیط و حوادث حفظ نموده و کوچکترین خطایی را مرتکب نشود حال این انسان چون فردی می ماند که خود را در برابر بیماری واکسینه کرده بنابراین این مصونیت را در خود به وجود می آورد و در این حال حتی می تواند به کمک بیماران شتافته و آنان را نیز از خطا نجات دهد،و همین معناست که در نهج البلاغه مراد و مقصود مولایمان است .
((تقوا در نهج البلاغه نیرویی است روحانی که بر اثر تمرین های زیاد پدید می آید و پرهیزهای معقول و منطقی از یک طرف سبب و مقدمه پدید آمدن این حالت روحانی است که بر اثر تمرین های زیاد پدیدمی آید و پرهیزهای معقول ومنطقی از یک طرف سبب پدیدآمدن این حالت روحانی است و از طرف دیگر معلول و نتیجه آن است و از لوازم آن به شمارمیرود در این حالت روح را نیرومند وشاداب می کند و به آن مصونیت می دهد .
نهج البلاغه تقوا رابه عنوان یک نیروی معنوی و روحانی که بر اثر تمرین و ممارست و تمرین پدید می آید و به نوبه خود آثار و لوازم و نتایجی دارد و از آن جمله آسان شدن پرهیز از گناه است معرفی می کند.))

(سیری درنهج البلاغه /شهید مطهری/ص 217)حضرت علی (علیه السلام )


تقوا را اینگونه معرفی می کند :
«انّ تَقوی الله حَمَت اَولیاءَالله مَحارِمَهُ وَ الزَمَت قُلوبَهُم مَخافَتهُ حتّی اَسهرت لیالِیَهم و اَظمَات هَواجِرَهُم» ؛
تقوای الهی اولیای خدا را درحمایت خود قرار داده ،آنان را از تجاوز به حریم منهیات الهی باز داشته است و ترس از خدا را ملازم دلهای آنان قرار داده است تا آنجا که شبهایشان را بی خواب (به سبب عبادت ) و روزهایشان را بی آب (به سبب روزه )گردانیده است .
(نهج البلاغه/خطبه 113)

دراینجا علی (علیه السلام )تصریح می کند که:
تقوا چیزی است که پرهیز از محرمات الهی و همچنین ترس از خدا لوازم و آثار آن است پس در این منطق تقوا نه عین پرهیز است و نه عین ترس از خدا بلکه نیرویی است روحی و مقدس که این امور را به دنبال خود دارد .

.

«فَانَّ التَقوی فِی الیَومِ الحِرزُ وَ الجُنت وَ فی غَدٍ الطَّریقُ الی الجنَّتِ » ؛
همانا تقوا در امروز دنیا برای کسانی به منزله یک سپر و در فردای آخرت راه به سوی بهشت است .
(نهج البلاغه /خطبه 233)

بنابراین معنای حقیقی و تام تمام تقوا را می توان آن ملکه و قدرت و اراده ایی که در روح آدمی پدید آمده و اورا قادر می سازد که این نفس سرکش و أماره را مطیع و رام خویش سازد ،دانست .
تقوا نوعی مصونیت و حمایت و حفاظت وصیانت می باشد تقوا در آدمی حالت معنوی و روحانی را ایجاد می کند که این حالت حافظ و نگهبان او از گناه بوده و ترس از خدا و پرهیزکاری یکی از نتایج آن می باشد و نه همه آن.

در قرآن کریم از تقوا به عنوان جامه تعبیر شده
«و لباسُ التَّقوی ذلِکَ خَیرٌ»
تقوا که نیکوترین جامه است.
(سوره اعراف آیه26)

همانگونه که لباس ،حفاظ و پوششی برای انسان است تقوا نیز نوعی محافظ برای وی به حساب می آید حضرت علی (علیه السلام )در خطبه 191 می فرمایند :
تقوا را حفظ کنید و به وسیله تقوا برای خود مصونیت را فراهم سازید.

و یا در خطبه 233 می فرمایند:
خواب خویش را به وسیله تقوا به بیداری تبدیل کنید و وقت خود را با آن به پایان برسانید و احساس آن را در دل خود زنده نمایید و گناهان خود را با آن بشویید ... همانا تقوا را صیانت کنید و خود را در صیانت تقوا قرار دهید .و یا می فرمایند :شمار ا سفارش می کنم به تقوا .
همانا تقوا حق الهی است بر عهده شما و پدیدآورنده حقی است از شما بر خداوند.سفارس می کنم که با مدد از خدا به تقوا نائل گردید و با مدد تقوا به خدا برسید .

امید است با بیان این تفاوت میان تعریف عام و عرفی از تقوا و معنا ومقصود حقیقی آن، تقوای حقیقی را به کار گرفته و بدین وسیله روشن بینی و بصیرت را نصیب خودساخته و به یاری آن به سر منزل مقصود رسیم .
.

در تعریف تقوا گفته اند: «حفظ کردن نفس است از آنچه بیم ضررش می رود.»[1]
بخشی از ضررها را عقل سلیم تشخیص می دهد و بخشی را شرع مقدس بیان کرده است و با توجه به این که خواسته های عقل سالم مورد امضای شرع می باشد معنای اصطلاحی تقوا در سخن امام صادق ـ علیه السلام ـ خلاصه می شود:

«... اَن لا یفْقِدَکَ اللهُ حَیْثُ اَمرَکَ و لا یَراکَ حیثُ نَهاکَ»[2]
(تقوا یعنی) آنجا که خداوند دستور داده حاضر باشی، تو را غایب نبیند و آنجا که نهی کرده، تو را مشاهده نکند.
بنابراین انسان باتقوا کسی است که افکار، کردار و گفتار خویش را با معیار عقل و شرع تنظیم کند و هیچ کاری را بدون مشورت آن دو انجام ندهد و فرمان آنها را نیز زیر پا نگذارد.

جایگاه تقوا در اخلاق اسلامی
در فرهنگ دینی، رکن اساسی اخلاق اسلامی تقواست و بدون آن، اخلاق و ایمان مفهومی ندارد همان طور که امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ فرمود:
«التَّقوی رَئیسُ الاَخلاقِ»[3] و «لاینْفَع الایمانُ بِغیرِ تقوی»[4]

ارزندگی های دیگر تقوا عبارتند از:

1 . ملاک کرامت آدمی

درجه تقوا با درجات قرب الی الله و ارزشمندی انسان، نسبت مستقیم دارد و هر چه آدمی با تقواتر باشد به درگاه ربوبی نزدیکتر و از ارزش بیشتر برخوردار است. قرآن مجید بر این حقیقت، تصریح می کند:
«... انَّ اکرَمَکُم عندَ اللهِ اَتقیکُمْ اِنَّ اللهَ علیمٌ خَبیرٌ»[5]
گرامی ترین شما نزد خدا باتقواترین شماست، همانان خداوند بسیار دانا و آگاه است.

2 . معیار پذیرش اعمال
در دستگاه الهی، دو عنصر ارزشمند معیار قبولی اعمال قرار می گیرد که عبارتند از اخلاص و تقوا. این دو اکسیر گرانبها با هر عملی همراه شوند آن را به درجه قبول می رسانند. و فقدان هر یک از آنها نیز، عمل را از درجه اعتبار ساقط می کند. گرچه از کمیّت قابل توجهی نیز برخوردار باشد. قرآن مجید، این نقش ارزنده تقوا را چنین بازگو می کند:
«... انَّما یَتَقَبَّلُ اللهُ مِنَ المُتَّقینَ»[6]
همانا خداوند (اعمال نیک و صالح را) تنها از باتقوایان می پذیرد.

همچنین عنصر تقوا سبب ارزشمندی مضاعف عمل صالح می گردد و اگر عمل، کم و کوچک هم باشد، آن را بزرگ و فراوان می کند، امام متقیان،‌علی ـ علیه السلام ـ در این باره می فرماید:
«لا یَقِلُّ عَمَلٌ معَ التَّقوی و کیَفَ یَقِلُّ ما یُتَقَبَّلُ»[7]
هیچ عملی همراه با تقوا، اندک نیست، چگونه چیزی که قبول می شود، کم شمرده شود؟

یکی از یاران امام صادق ـ علیه السلام ـ به نام مفضّل بن عمر می گوید:
«خدمت امام صادق ـ علیه السلام ـ بودم، موضوع اعمال مطرح شد، من گفتم: عملم اندک و ضعیف است امام فرمود: خاموش باش و از خدا آمرزش بخواه! سپس فرمود: عمل اندک همراه با تقوا بهتر از عمل بسیاری است که خالی ازتقوا باشد. پرسیدم: چگونه؟ فرمود: آری! همانند مردی که به دیگران غذا می دهد، با همسایگانش مدارا می کند، درِ خانه اش به روی دیگران باز است ولی (با همه‌ این اعمال) چون در کار حرام به رویش باز شود، بدان درآید. این عمل (زیاد) بدون تقواست. اما مرد دیگری هیچ یک از اعمال یاد شده را انجام نمی دهد ولی اگر در برابر حرامی قرار بگیرد، آن را مرتکب نمی شود. (این هم عملِ کمِ باتقوا!)»[8]

3 . مرکب راهوار سعادت
رسیدن به سعادت ابدی، آرمان فطری همه انسانهاست ولی بیشتر آنها در تشخیص راه سعادت، به اشتباه می روند، از دیدگاه اسلام، تقوای الهی، مرکب راهواری است که صاحب خویش را به سر منزل سعادت می رساند، امام سعادتمندان دنیا در این باره می فرماید:
«اَلا و اِنَّ التَّقوی مَطایا ذُلُلٌ حُمِلَ عَلیها اَهلُها و اُعطُوا اَزمَّتَها فَاَورَدَتْهُمُ الجنَّهَ»[9]
آگاه باشید که تقوا مرکب رامی است که اهلش بر آن سوار شده، زمام آن را به دست دارند و آنان را به بهشت خواهد رساند.

قرآن مجید این فرجام نیکو را برای متقیان حتمی دانسته، نخست می فرماید:
«... و اعلَموا اَنَّ اللهَ مَعَ المُتَّقینَ»[10]
بدانید که خدا با متقیان است.

این همراهی، فیض و عنایت خاصّ الهی را نصیب انسان با تقوا می کند به گونه ای که محبوب خدا می شود:
«بَلی مَن اَوْفی بِعَهدِهِ و اتَّقی فَاِنَّ اللهَ یُحِبُّ المُتَقینَ»[11]
آری، هر کس به عهدش وفا کند و تقوا را پیشه سازد (بداند که) همانا خداوند،متقیان را دوست دارد.

و در نهایت،‌این تفضّل و محبّت الهی، متّقی را در عالیترین منزل سعادت جای می دهد چنان که فرمود:
«إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ * فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِر»ٍ[12]
یقیناً متقیان در باغها و نهرها (ی بهشتی) جای دارند، در جایگاه صدق، نزد پادشاه مقتدر.

.

. آثار ارزشمند
در لابه لای آیات شریف قرآن، فواید گرانقدری برای عنصر تقوا شمرده شده که بر ارج و ارزش آن بسی افزوده است و نشان می دهد که تقوا موتور متحرک خوبیها و سرچشمه فضایل انسانی و سجایای اخلاقی است. شمارش همه آثار تقوا مجال دیگری می طلبد. تنها برای تذکار، برخی را سیاهه می کنیم:
1 . سبب شکستن بن بست های روحی، اجتماعی و حل مشکلات اقتصادی می شود.[13]
2 . به مؤمن، عزّت و سربلندی می بخشد.[14]
3 . در برابر وسوسه های شیطان، مصونیت ایجاد می کند.[15]
4 . برکات آسمانی را نازل می کند.[16]
5 . پیروزی و رستگاری به بار می آورد.[17]
6 . بصیرت و معیار تشخیص حق از باطل را ارزانی می دارد.[18]
7 . بخشش گناهان و پاداش بزرگ در پی دارد.[19]

راه های تقویت تقوا
میل به خوبی ها و گریز از زشتی ها در اندرون انسان ها وجود دارد و کمتر کسی یافت می شود که فطرتاً چنین نباشد و رسالت پیامبران و مربّیان انسان ها،‌تقویت و تربیت این روحیه در جامعه‌ بشری است و تحقق این هدف مقدس از راه های گوناگونی امکان پذیر است از جمله:
1 . کسب علم
آگاهی از معارف دینی و دانستن حکم خدا و نظر شرع و عقل، لازمه تقواپیشگی است و کسی که از کارهای زشت و زیبا خبر ندارد، نمی تواند آنها را ترک کند و اینها را به جای آورد، قرآن مجید، عالی ترین درجه تقوا را ـ که خوف و خشیت الهی است ـ منحصر در قشر ارزشمند دانشمندان کرده، می فرماید:
«اِنَّما یخشَی اللهَ مِنْ عبادِهِ الْعُلماءُ»[20]
تنها بندگان دانشمند خدا از او می ترسند.

2 . ایمان به خدا
در بیشتر آیات و روایات،‌تقوا با واژه مقدّس «الله» همراه است و بیانگر آن است که در واقع، «تقوا»، در رابطه با خدا و ایمان به عالم غیب معنا پیدا می کند و باید گفت: یک واژه صد در صد دینی و اسلامی است. قرآن مجید نیز در موارد متعددی، تقوا را مشروط بر ایمان به خدا کرده،‌می فرماید:
«... وَ‌ اتَّقوُا اللهَ اِنْ کُنْتُم مُؤْمِنینَ»[21]
اگر مؤمن هستید، تقوای الهی پیشه کنید.

امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ نیز در این باره می فرماید:
«اتَّقُوا اللهَ الَّذی اِنْ قُلتُم سَمِعَ وَ اِنَ اَضمَرتُمْ عَلِمَ»[22]
تقوای خدایی را پیشه کنید که اگر بگویید می شنود و اگر پنهان کنید می داند.

از سوی دیگر، ایمان بدون تقوا نیز ایمان واقعی نیست و ارزش چندانی ندارد. به گفته همان امام:
«لا یَنْفَعُ الایمانُ بِغَیرِ تَقْوی»[23]
ایمان بدون تقوا سود نمی دهد.

3 . پرستش خدا
اگر تقوا را به سنگری تشبیه کنیم که مؤمن در آن به جنگ با شیطان می پردازد، عبادت و پرستش، نقش ارتباط مستمرّ و دریافت فرمان و کمک از فرمانده مطلق هستی را ایفا می کند و هر چه این ارتباط قوی تر و بیشتر باشد، رزم، سنگر و رزمنده نیز قوی تر و محفوظ ترند و مأموریت نیکوتر انجام می گیرد و اگر برعکس، ارتباط ضعیف و اندک باشد، آسیب پذیر خواهند شد. قرآن مجید این واقعیت را در دو آیه بیان کرده است؛ نخست درباره مطلق عبادت می فرماید:
«یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ»[24]
«ای مردم، پروردگارتان را که شما و پیشینیان شما را آفریده بپرستید، شاید تقوا پیشه کنید»

درباره عبادت خاصی چون روزه می فرماید:
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ»[25]
ای کسانی که ایمان آورده اید، روزه بر شما مقرّر شده، همان گونه که بر پیشینیانتان مقرر شده بود، شاید متّقی شوید.

به دلایل یاد شده، متّقیان واقعی، عاشق عبادتند و علاوه بر عبادت های واجب ـ که شرط اولیه ایمان و تقواست ـ در هر فرصت مناسبی به راز و نیاز با بی نیاز مطلق می پردازند و با بال تقوا در ملکوت معنویت به پرواز درمی آیند و در این پرواز، بال هایشان نیز قوّت بیشتری می یابد. امام متقیان، علی ـ علیه السلام ـ درباره آن می فرماید:
با گسترده شدن پرده سیاه شب، برپا ایستاده، به تلاوت بخش هایی از قرآن می پردازند، آن را با ترتیل و تأمّل می خوانند و در غم و اندوه (آخرت) فرو می روند و دوای دردشان را از آن جستجو می کنند وقتی به آیه ای شوق انگیز می رسند، در آن طمع می کنند و دل می بندند گویا چشم انداز آینده خویش را در آن می نگرند و هر گاه به آیه ای هراس انگیز بر می خورند گوش های دلشان را بدان می سپارند. گویا فریاد و خروش دوزخ را در بن گوش های خود می شنود.

.

از این رو کمرهایشان را (برای رکوع) خم می کنند و پیشانی، زانوها،‌کف دستها و نوک پاهای خود را برای (سجده) بر خاک می نهند و از خدای بزرگ، آزادی از دوزخ را می طلبند.[1]

4 . چشم پوشی از مادّیات

از دیدگاه قرآن، مظاهر مادّی دنیا «مطاع اندک»[2] است و ارزش آن را ندارد که همّت انسان را به خود معطوف دارد. متقیان ضمن فعالیت های گوناگون اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و ... همیشه دل در گروه معشوق واقعی دارند و بر آوردن نیازهای بعد مادّی زندگی را از واقع بینی و تحلیل صحیح مسائل مادّی باز نمی دارد، انسان متّقی، با الهام گیری از کتاب و پیامبر خدا، همه مظاهر مادّی حتّی جسم خویش را فناپذیر می داند و چنین بینشی سبب می شود که؛
ـ نفس را از گرایش های ناروای دنیایی، باز دارد.
ـ از افراط و تفریط در پاسخ دادن به غرایز حیوانی، خودداری کند.
ـ از خصومت ورزی، ثروت اندوزی، جاه طلبی و ... پرهیز نماید و ....

امثال چنین اقداماتی، از نتایج تقواست و هر قدر، مؤمن از دلبستگی به دنیا فاصله بگیرد، به تقوای حقیقی نزدیک تر می شود. امیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ در کلام نغز و شیوایی، این ارتباط را چنین بیان می کند:
حَرامٌ عَلی کُلِّ قَلْبٍ مُتَوَلِّهٍ بِالدُّنیا اَنْ یَسْکُنَهُ التَّقوی»؛[3]
بر هر قلب فریفته دنیا حرام است که تقوا در آن جای گیرد.

.


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۳ ، ۰۷:۱۶
ها دی


قلب انسان
خــــــــُــــــــــدایا شـــــــــــــــــکرت
♥•٠
«یخلق الله ما یشاء؛ خدا هر چه بخواهد خودش خلق می کند.»

إَن تَتَّقُواْ اللّهَ یَجْعَل لَّکُمْ فُرْقَاناً (سوره انفال آیه 29)
اگر راه تقوا و پاکی را پیش گیرید خدا نور روشنائی در قلب شما قرا می‏دهد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۳ ، ۰۰:۵۰
ها دی


دانى که چراچوب شود قسمت آتش؟/بى حرمتیش برلب ودندان حسین است///دانى که چراآب فرات است گل آلود؟/شرمندگیش ازلب عطشان حسین است///دانى که چراخانه ى حق گشته سیه پوش؟/زیراکه خدانیزعزادارحسین است

.

ما را غلام قصر خودت کن در بهشت
شبهای جمعه روضه برایت بپا کنیم ♥•٠·˙

آیت الله بهجت می فرمایند:
♠ مگر ثواب زیارت سیدالشهداء در شب جمعه را ما مى دانیم چه خبر است ؟! مگر مى دانیم روایاتى که درباره زیارت سیدالشهداء وارد شده ، به کجا رسیده است ؟!
هیچ مى توانیم بگوییم:
【 کان کمن زار الله فى عرشه: زایر امام حسین (علیه السلام ) در شب جمعه مانند کسى است که خدا را در عرشش زیارت کند 】 یعنى چه ؟

【✿】

شب های جمعه که پای در محوطه داخلی و بین الحرمین می گذاری همه را در تکاپویی عاشقانه می یابی؛
یکی نذری ادا می کند و دیگری از 700 کیلومتر آنسوتر به عشق امام حسین(ع) و برادر بزرگوارش خود را به این مکان مقدس رسانده است .

از حضرت "صادق علیه السلام "روایت شده:
✔ هر که زیارت کند قبر امام حسین علیه السلام را در هر جمعه، آمرزیده شود و از دنیا بیرون نرود با حال حسرت از دنیا و مسکنش در بهشت با امام حسین علیه السلام باشد.

همچنین امام صادق (ع) فرمود:
✔ آنهایی که برای زوار امام حسین (ع) دعا می کنند بیشتر از آنهایی هستند که در زمین هستند .

این حضرت می فرماید:
✔ هیچ غمناکی حضرت را زیارت نمی کند مگر خداوند غم و حاجتش را برآورده کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۳ ، ۱۵:۵۱
ها دی

اگر پاهایت نتوانند تو را به ادای نماز ببرند،
... انتظار نداشته باش که تو را به بهشت ببرند.

قبرها پر است از جوانانی که می خواستند در پیری توبه کنند، ولی موفق نشدند ...
و حال در آرزوی این هستند که برگردند و یک سجده به جا بیاورند.

┘◄ پس فرصت ها را از دست نده !
.
.
سجده گناهان را می ریزاند. روایت است که انسان به سجده برود و مدتی در سجده باشد، شکراً الله و الهی العفو بگوید، مخصوصا در نماز شب، ده دقیقه، یک ربعی در سجده باشد، حس می کند وقتی که به سجده می رود، سبک می شود.
♥•٠·
آن حالت سبکی بر اثر ریخته شدن گناهان است. همانطور که باد در فصل پاییز برگ درختان را می ریزد، سجده هم گناهان را می ریزد.

.

امام رضا علیه السلام فرمودند:
اوّلین عملی که از انسان مورد محاسبه و بررسی قرار می گیرد نماز است ،

.

امام صادق (سلام الله علیه) :
صَلاةُ مُتَطَیِّبٍ أفضَلُ مِن سَبعینَ صَلاةً بِغَیرِ طیبٍ.
نماز شخص خوشبو برتر از هفتاد نماز بدون بوى خوش است.
الصلاة: ص 51 ح 148

.

نمازهایت را عاشقانه بخوان،حتی اگر خسته ااے یا حوصله نداراے،
قبلش فکر کن چرا داراے نماز میخوانے؟
آن وقت کم کم لذت می برے از کلماتی که تمام عمر دارے تکرارشون می کنے. تکرار هیچ چیز جز نماز در این دنیا قشنگ نیست.

هـرگـز نـمـازت را تـرک مـکـن
مـیـلیـون هـا نـفـر زیـر خـاک ، بـزرگ تـریـن آرزویـشـان بـازگـشت بـه دنـیـاست تـا سجـده کـنـنـد ...
ولـو یـک سـجـده !

.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۳ ، ۱۸:۲۶
ها دی

استاد فاطمی نیا

در کتاب شریف کافی
«از حضرت علی ابن الحسین امام سجاد علیه السلام در مورد توحید سوال شد، فرمودند: خداوند عزوجل دانست که در آخر الزمان انسان های متعمق و ژرف اندیشی خواهند آمد، روی این جهت سوره: « قول هو الله احد» و آیات ابتدای سوره حدید را تا : «و هو علیم بذات الصدور» ( آیات 1 تا 6 ) نازل فرمود. پس هر کس غیر از آنها را قصد نماید، به راستی که هلاک شده است.»

نکته ها از گفته ها/ جلد اول

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۳ ، ۰۹:۰۸
ها دی

عارفی که گفت: " ضرر کردم" 


:::چند دعای مجرب و تاثیر گذار برای رهایی از سختی ها و گرفتاری ها:::
منقول است که حضرت فرمودند: من در خواب پدر بزرگوارم یعنی موسی‏بن‏جعفر علیه‏السلام را دیدم؛ «رَأَیْتُ أَبِی(ع) فِی الْمَنَامِ فَقَالَ»، پدرم فرمود: «یَا بُنَیَّ»؛ ای فرزند من، «إِذَا کُنْتَ فِی شِدَّهٍ»؛ آنگاه که در شدّت و سختی قرار گرفتی، «فَأَکْثِرْ مِنْ أَنْ تَقُولَ»، زیاد این ذکر را بگو : «یَا رَئُوفُ یَا رَحِیمُ». بعد حضرت می‏فرماید: «وَ الَّذِی نَرَاهُ فِی النَّوْمِ کَمَا نَرَاهُ فِی الْیَقْظَهِ»؛ امام هشتم علیه‏السلام به قول ما، دفع دخل مقدّر می‏کند که نگویی: آقا خواب دیده.
حضرت می‏فرماید: آنچه را که ما در خواب می‏بینیم مثل آن چیزی است که در بیداری می‏بینیم عین همان است. تعبیر عجیبی است. «وَ الَّذِی نَرَاهُ فِی النَّوْمِ کَمَا نَرَاهُ فِی الْیَقْظَهِ»؛ یعنی شبهه ای در آن نیست.
ما روایات مختلفی در این باب داریم که وقتی انسان در گرفتاری قرار می‏گیرد، چه ذکری بگوید. ‌یکی از آن‏ها همین ذکر است. حتّی حضرت برای این ذکر سقف هم نمی‏گذارد که چه تعدادی بگو. بلکه می‏فرماید: خطاب به خداوند زیاد بگو: «یَا رَئُوفُ یَا رَحِیمُ». یعنی اگر خدا را به این نام بخوانی،‌ شدّت و سختی‏ات بر طرف می‏شود.
در روایت دیگری از امیر المؤمنین علیه‏السلام منقول است که حضرت فرمودند: در شدّت و سختی بگو: لا حَولَ و لا قُوّه إلّا بِاللهِ العَلِیِّ العَظیم». چه بسا به قول ما در این دو روایت، یک جنبه‏های ذوقی هم باشد که چون یکی از القاب امام هشتم(ع) رئوف است، پدر بزرگوارش به پسرش سفارش می‏کند که وقتی در شدّت گرفتار شدی، ذکر «یَا رَئُوفُ یَا رَحِیمُ» را بگو. لذا چون یکی از القاب امام هشتم(ع) رئوف است، «یَا رَئُوفُ» را بر «یَا رَحِیمُ»، مقدّم می دارد و می‏فرماید موجب گشایش در کارهایتان می‏شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۹۳ ، ۱۲:۲۹
ها دی

چرا امام علی (ع) به خلفا اقتدا می کرده است؟

بیان کنید که بعضی از احادیث دلالت بر این دارد که بعد از رسول الله ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ مردم جز چند نفر انگشت شمار به ارتداد گراییدند. اگر چنین چیزی واقعیت دارد پس چرا امام علی (ع) با خلفا که در راس این گروه بودند رابطه خوبی داشته و حتی در نماز به آنها اقتدا می کرده است؟

پاسخ:

لازم است در پاسخ این پرسش در ابتدا انحراف و ارتداد برخی از صحابه اثبات و سپس به موضع گیری علی ـ علیه السلام ـ ، در قبال خلفا اشاره شود.
هر پژوهشگر محققی می داند که پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ، برای نگهداری امت از ضلالت و حفظ دین بعد از خودش در مواردی مختلف با بیان های گوناگون علی بن ابیطالب ـ علیه السلام ـ را به دستور(1) خداوند به خلافت و امامت بعد از خود نصب نموده و نجات از ضلالت را در گرو تمسک به قرآن و عترت دانسته و به اطاعت آنان امر کرده و علی ـ علیه السلام ـ را ولیّ هر مرد و زن با ایمان قرار داده است و این مطلب ضمن احادیث متواتر غدیر، ثقلین، منزلت، سفینه، حدیث امامان دوازده گانه و احادیث دیگری که در منابع خود اهل سنّت نیز آمده است برای امت بیان و حتی در حجة الوداع مردم را بر امامت علی ـ علیه السلام ـ گواه گرفته و به حاضرین دستور داده که به غائبین ابلاغ نمایند.
و نیز قرآن ولایت(2) امام علی ـ علیه السلام ـ را قرین ولایت خدا و رسولش قرار داده است و آن را(3) موجب اکمال دین و خشنودی خدا از مومنان شمرده است و اطاعت از اولی(4) الامر را مقرون به اطاعت خدا و رسول الله ساخته و آن را در آن حدی از اهمیت به حساب آورده که اگر تبلیغ نشود اصل رسالت پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ تبلیغ نشده است.(5)
بنابر این مسأله خلافت امام علی ـ علیه السلام ـ از نظر روایات متواتر نبوی و هم چنین آیات کلام الله مجید، برای هیچ محقق منصف جای تردید نیست ولی با وجود این آیات و روایات روشن، اکثریت بعد از رحلت رسول خدا(ص) به قهقرا گرائیده و مسیر انحراف را در پیش گرفتند. مشاهده و دلیل این انحراف و ارتداد در مطالب زیر خلاصه می شود:
الف: مخالفت های صحابه با دستورات قرآن و رسول خدا و نیز مشاجره آنان در حضور پیامبر که روایات زیادی بر این مطلب دلالت می کند و به برخی از آن ها به عنوان نمونه اشاره می کنیم:
1ـ بخاری در صحیح خود این مطلب را آورده است که گروهی از بنی تمیم خدمت پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ آمدند و ابوبکر و عمر قبل از اظهار نظر پیامبر، بر انتخاب رئیس برای این طائفه اختلاف نموده و در حضور آن حضرت صدای شان را به مشاجره بلند کردند. بخاری می گوید آیات اول سوره حجرات که مومنین را از بلند کردن صدا در حضور رسول الله نهی و از سبقت گرفتن بر پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ منع می نماید، به همین مناسبت نازل شده است.(6)
معلوم می شود این دو صحابی پیامبر بدون توجه به مقام منیع رسول خدا و بدون آن که از آن ها نظر خواهی بشود اظهار نظر نموده و علاوه بر آن در حضور پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ رعایت ادب را ننموده و به همین علت قرآن آنان را تهدید به حبط اعمال نموده است.
2ـ مخالفت اصحاب با دستور رسول خدا و گفتگوی عمر و تردید او در نبوت پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ را در جریان صلح حدیبیه تاریخ در سینه اش ضبط کرده است که عمر به خاتم النبیین گفت مگر تو پیامبر بر حق نیستی؟ مگر تو نگفتی وارد مسجد الحرام شده و خانه خدا را زیارت می کنم پس چرا تن به ذلت بدهیم. پیامبر در جواب اعتراضات عمر گفت گفته بودم وارد مسجد الحرام می شویم اما نگفتم همین امسال. در همین جریان بعد از آن که پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ مسأله را با مشرکین تمام کرد و علی ـ علیه السلام ـ صلح نامه را نوشت به اصحاب دستور فرمود که قربانی های شان را ذبح کنند و این مطلب را سه مرتبه تکرار نمود ولی اصحاب دستورش را عمل نکردند و در آخر هم که عمل نمودند با شک و تردید عمل نمودند.(7)
3ـ تمرد اصحاب از دستور رسول خدا در مسأله جیش اسامه و قلم و دوات به نهایت درجه اش رسید زیرا پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در اواخر عمرش دستور داد که بجز علی ـ علیه السلام ـ سران مهاجرین و انصار در رأس آن ها ابوبکر و عمر و عثمان و عبد الرحمن بن عوف ووو به جیش اسامه ملحق شوند ولی آن ها به این دستور عمل نکرده و سن و سال «اسامه» را بهانه قرار داده و از ملحق شدن به لشکر اسامه سرپیچی نمودند با این که پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ متخلفین از جیش اسامه را لعنت نموده و فرمود: «خدا لعنت کند کسی را که از جیش اسامه تخلف نماید»(8) آن گاه پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ قلم و کاغذی خواست، تا در حضور اصحاب مطلبی برای آن ها بنویسد که با تمسک به آن گمراه نشوند ولی برخی از اصحاب و از جمله عمر که با توجه به بیان پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در غدیرخم، فهمیده بودند که مطلب مورد نظر رسول الله چه چیز است، از نوشتن آن ممانعت نموده و بدتر از همه این که عمر نسبت هذیان را به رسول الله ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ داده و گفت: «رسول خدا هذیان می گوید و ما را کتاب الله بس است.»(9) و با این تمرد و مخالفت موجب نزاع و مشاجره اصحاب در حضور پیامبر گردید و در حدی که زنان نیز در این نزاع شرکت جستند و برخی از اصحاب همان حرف عمر را تکرار و بر آن گواهی دادند و برخی دیگر گفتند بگذارید پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ مطلب مورد نظرش را بنویسد این کشمکش موجب آزار پیامبر گردید و حضرت فرمود: «برخیزید و از کنار من بروید سزاوار نیست در حضور من نزاع کنید».(10)
ب: طبق روایات متعددی برخی از امت و اصحاب به خاطر بوجود آوردن تغییر در دین، و احکام دین از اسلام برگشته و منحرف می شود. به چند نمونه از این روایات اشاره می نمائیم:
1ـ پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فرمود: «من درباره شهدا گواهی به بهشت می دهم» ابوبکر عرض کرد یا رسول الله ما نیز مانند آن ها اسلام آوردیم و جهاد نمودیم، حضرت فرمود: «چرا ولی نمی دانم که پس از من چه حوادثی خواهید آفرید.»(11)
2ـ و نیز فرمود: در روز قیامت گروهی از یارانم بر من وارد می شوند ولی آنان را از حوض دور می کنند می گویم خدایا اینان اصحاب منند گوید تو نمی دانی اینان پس از تو چه حوادثی پدید آوردند اینان عقب گرد کرده و دست از اسلام کشیدند»(12)
این روایات در واقع تفسیر و بیان این آیه قرآن است که می فرماید: «محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فقط پیامبر خداست آیا اگر بمیرد یا کشته شود شما به عقب بر می گردید؟»(13) در این آیه ارتداد و دو دستگی امت پیش بینی شده است. و این پیش بینی قرآن با عملکرد برخی از صحابه تحقق پیدا کرد زیرا آنان سفارش های پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ را در موضوع امامت نادیده گرفته و آن را پشت پرده تئوری شوری قرار دادند و از فرصت مشغول بودن اهل بیت و پیروانش به تجهیز و دفن پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ استفاده کرده و فوراً انجمن سقیفه را برگزار نمودند و در این انجمن بار دیگر تعصب های قومی و افکار جاهلی از لابه لای سخنان یاران پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ خود را نشان داد و روشن شد که تربیت اسلامی و عقاید دینی هنوز در دل های آنان رسوخ نکرده و اسلام آنان پرده بر چهره جاهلیت بوده و لذا هر دسته سعی می کرد لباس خلافت را بر اندام خود نماید.
امّا درباره موضوع امام علی ـ علیه السلام ـ در قبال خلفا باید گفته شود که آن حضرت در قبال خلفا دو گونه موضع داشته است:
1ـ موضع منفی و انتقادی که امام از این جهت سعی می کند نارضایتی خود را نسبت به حوادث بعد از رحلت رسول خدا و خلافت خلفا نشان داده و اعلان کند که خلافت آن ها را به رسمیت نمی شناسد و خود را وصی مخصوص رسول خدا می داند و بر این مطلب گاهی به وصیت و گاهی به اولویت و نیز اقربیت استدلال می نماید برای این مطلب کافی است انسان یک نگاهی به خطبه سوم نهج البلاغه بیندازد که حضرت می فرماید: «پسر ابو قحافه لباس خلافت را غاصبانه بر تن کرد در حالی که موقعیت من را نسبت به خلافت می دانست که هم چون محور سنگ آسیاب است... عمر شوری تشکیل داد و مرا برای انتخاب خلیفه در ردیف کسانی قرار داد که خلیفه را تعیین کند، ای خدا أمان از این شوری... اما عثمان فکرش فقط پر کردن شکمش بود...».(14)
2ـ موضع مثبت همراهی و همکاری امام ـ علیه السلام ـ در ابتدا هر چند به اجبار و اکراه و همراه با صدای ناله فاطمه ـ سلام الله علیها ـ کشان کشان به سوی مسجد برای بیعت برده شد ولی آن حضرت تا شش ماه با ابوبکر بیعت نکرد و بعد از شهادت فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ بیعت آن حضرت با خلیفه از این جهت نبود که خلیفه را بر حق دانسته و از موضع اول خود دست برداشته باشد بلکه به خاطر منافع و مصالح اسلام و مسلمین بود و لذا امام ـ علیه السلام ـ به جهت حفظ و توسعه اسلام، آشنا ساختن امت به معارف دین، حفظ شوکت اسلام و مسلمین در نزد دانشمندان یهود و نصاری که برای تحقیق از آئین اسلام دسته دسته به مدینه روی آوردند و نیز به خاطر حفظ وحدت مسلمین در مقابل دشمنان، از هیچ گونه همکاری و کمک دریغ نمی کرد و لذا به حل مشکلات سیاسی، قضائی، علمی اسلام و مسلمین می پرداخت هر چند به این امور که از اهداف اساسی حضرت علی ـ علیه السلام ـ به شمار می رفت از مجرای خلافت و دستگاه حاکم، تحقق می بخشید زیرا به نظر حضرت خلافت هدف اساسی نبود تا گفته شود حضرت امیر باید در درجه اول برای بدست آوردن آن سعی می نمود بلکه خلافت وسیله بوده است برای اهداف عالیه علی ـ علیه السلام ـ .
و نیز خلفا هر چند در مسأله رهبری حاضر نبودند که زمام امور به دست علی ـ علیه السلام ـ قرار گیرد ولی به هر صورت در دنیا به عنوان حاکم اسلامی شناخته می شدند و قدرتی در برابر مشرکان، یهودیان و مسیحیان به حساب می آمدند و اگر امام ـ علیه السلام ـ از مشورت و راهنمائی آن ها در مسائل سیاسی و همکاری در مسائل قضائی و علمی و از حلّ مشکلات دینی مسلمانان و نیز مسائل علمی که دانشمندان یهود و نصاری جواب آن را از خلیفه می خواست و هزاران مشکل دیگر. خودداری می نمود و پا به میدان نمی گذاشت بدون تردید موجب تضعیف قدرت مرکزی مسلمین می گردید و چه بسا در اثر قدرت پیدا کردن دوباره دشمنان اسلام و نبود رهبری صحیح در مرکز خلافت، چراغ توحید برای ابد به خاموشی می گرائید و بر این اساس باید حضرت با خلفا همکاری می نمود البته نه بر اساس خواست شخصی خلیفه بلکه بر اساس نیاز اسلام و مسلمین.(15) خود حضرت علت همکاری خود را پس از دوری از خلافت این گونه تشریح می نماید: «در آغاز کار دست نگه داشتم تا این که دیدم گروهی از اسلام برگشته و مردم را به نابودی دین محمّد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ دعوت می نماید، ترسیدم که اگر به یاری اسلام و مسلمین برنخیزم شاهد شکاف در بنیان اسلام یا نابودی آن خواهم بود که مصیبت آن برای من بزرگتر از حکومت چند روزه است که بسان سراب می گذرد لذا در میان آشوب برخاستم تا آن که باطل از میان رفت و دین استقرار یافت.»(16)
از بیان امام ـ علیه السلام ـ روشن می شود که حفظ اسلام هدف اساسی و اهم و حفظ مقام خلافت هدف مهم و بلکه وسیله است و بر اساس قاعده عقلی، عقلائی و شرعی اهم و مهم، امام ـ علیه السلام ـ به یاری اسلام و مسلمانان برخواسته و نسبت به حق غصب شده اش دندان بر جگر گذاشته و صبر نموده است ولی اگر از همکاری و حل مشکلات مسلمین خودداری می کرد اصل موجودیت اسلام به خطر می افتاد و امام ـ علیه السلام ـ منزه است از این که اسلام را به خطر بیندازد.
امّا شرکت حضرت در نماز جماعت خلفا به صورت اقتدا به آن ها در منابع معتبر دیده نشده است و آن چه مطرح است صرف حضور در جماعت می باشد که با توجه به مسأله اهم و مهم قابل حلّ است زیرا اگر شرکت نکردن در جماعت آن ها باعث تفرقه بین مسلمین و تضعیف آن ها گردد باز هدف اهم که حفظ وحدت است از دست می رود و عقل و شرع چنین اجازه نمی دهد که اهم فدای مهم شود.(17)

پاورقی:

1. مائده : 67.
2. مائده : 55.
3. مائده : 3.
4. نسا : 59.
5. مائده : 67.
6. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، بیروت، دار الفکر، 1401 هـ.، ج 5، ص 116.
7. صحیح بخاری، ج 3، ص 182.
8. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، قم، موسسه آل البیت، 1417 و الاستغاثه، ج 1، ص 21.
9. عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، بیروت، دار المعرفه، بی تا، ج 8، ص 101.
10. صحیح بخاری، ج 1، ص 37.
11. مالک، الموطاء، بیروت، داراحیا التراث العربی، اول، 1406، ج 2، ص 307.
12. همان.
13. آل عمران : 144.
14. ترجمه دشتی، محمد، نهج البلاغه خطبه 3 مشرقین، چهارم، 1379.
15. مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، تهران، دار الکتب الاسلامیه، دوم، 1381 هـ، ج2، ص 119 و سبحانی، جعفر، پژوهشی عمیق پیرامون زندگی علی ـ علیه السلام ـ، جهان آرا، بی تا.ص 387.
16. ترجمه دشتی، محمد، نهج البلاغه، نامه 62، ص 600.
17. مرکز المصطفی، اشکالهم بحضور الامام ـ علیه السلام ـ مجالس الخلفا الثلاثه، بی تا.

منبع: نرم افزار پاسخ - مرکز مطالعات و پاسخ گویی به شبهات


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۹۳ ، ۱۲:۰۵
ها دی


بزرگ‌ترین دام شیطان در آیات و روایات

بِسْمِ اللَّـهِ الرَّ‌حْمَـٰنِ الرَّ‌حِیمِ

«وَلا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُور؛ٍ[لقمان/18] و از مردم [به نِخوت‏] رُخ برمتاب، و در زمین خرامان راه مرو که خدا خودپسندِ لافزن را دوست نمى‏دارد.»

شرح نکته‌ها و پیام‌های آیه:

تکبر و خود بزرگ بینی ممنوع

 راغب گفته کلمه «صعر» به معناى کج بودن گردن کلمه «تصعیر» به معناى گرداندن گردن از نظرها از روى تکبر است، هم چنان که خداى تعالى فرمود: «وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ»، و نیز کلمه «مرح» به معناى شدت خوشحالى، و زیاده روى در آن است.[1]

در خصوص معنا و مفهوم رذیله‌ی اخلاقی تکبر در کتب اخلاقی این چنین بیان شده است، تکبر آن است که شخص خود را برتر و بزرگتر از دیگران تصور کند و این پندار باطل خود را در عمل نیز ابراز نماید ولی اگر این صفت نفسانی را بروز ندهد به آن حالت کبر اطلاق می‌شود[2]  

درواقع باید کبر را از جمله بدترین بیماری‌های روحی به حساب آورد که اگر افراد به آن مبتلا شوند دریچه‌های معنویت و کمالات اخلاقی را به روی خود خواهند بست. نوعاً منشأ این بیماری ریشه در مال و منال دنیایی دارد، به این معنا که هر گاه افراد از امتیازات مادی و حتی معنوی برخوردار می‌شوند در صورت عدم تزکیه نفس، امکانات را ابزاری در جهت نیل به مقاصد نفسانی به کار می برند.

انواع تکبر و خود بزرگ بینی

در فرهنگ آیات و روایات برای این رذیله اخلاقی انواع مختلفی ذکر شده است که بعضی از مراتب آن به نوبه خود بسیار خطرناک‌تر از انواع دیگر می‌باشد.

1-تکبر در برابر خداود متعال

بدترین و خطر ناک ترین حالت تکبری که افراد به خود می گیرند زمانی است که اشخاص در برابر خدای متعال و فرمان او ابراز خود برتر بینی و استکبار داشته باشد که بهترین شاهد مثال قرآنی این مورد را می توان شیطان و فرعون معرفی کرد.

 مانند تکبر ورزیدن شیطان در مقابل فرمان خداوند که فرمود بر آدم علیه السلام سجده کنید! و شیطان گفت: « لَمْ أَکُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ؛ [حجر/33] من هرگز برای بشری که از گل خشکیده ای که از گل بدبویی گرفته شده است، آفریده ای، سجده نخواهم کرد.» و گفت: «أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِین؛[ ص/76]من از او بهترم؛ مرا از آتش آفریده ای و او را از گل.»

2-تکبردر برابر انبیاء و اولیای الهی

یکی از بدترین انواع تکبری که در طول تاریخ امت‌های مختلف به آن مبتلا شده‌اند تکبر و خود بزرگ بینی در برابر انبیاء الهی بوده است، اگر به واقعیت این قسم از تکبر توجه شود باید آن را نیز در قسم اول تکبر به حساب آورد چرا که درواقع انبیاء مأموران و فرستادگان الهی هستند از اینرو تکبر در برابر ایشان تکبر دربرابر فرمان الهی به شمار میرود. مانند آنچه فرعونیان می گفتند:« فَقالُوا أَ نُؤْمِنُ لِبَشَرَیْنِ مِثْلِنا وَ قَوْمُهُما لَنا عابِدُونَ؛[المومنون/47] پس گفتند: «آیا به دو بشر که مثل خود ما هستند و طایفه آنها بندگان ما مى‏باشند ایمان بیاوریم؟»

3-تکبر در برابر مردم

وگاه این تکبر در قالب تکبر در برابر سایر انسانها صورت می‌گیرد ازآنجایی. از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمودند:«اَلکِبرُ أَن تَغمِصَ النّاسَ وَتُسَفِّهَ الحَقَّ؛[3]تکبر، این است که مردم را تحقیر کنى و حق را خوار شمارى.»

خنده و خوشحالی افراطی  ممنوع

آنچه مسلم است منابع روایی خوشحالی و شادمانی اصولی  و بدور از افراط را منع نکرده است ولی گاهاً شادی های افراد جنبه افراطی به خود می گیرد به طوری که در این حالت افراد خداوند متعال را فراموش کرده و مبادرت به کارهای می‌ورزند که مورد تایید فرهنگ سلام نیست از این رو بهترین روش در حالت شادمانی نگه داشتن حد تعادل است تعادلی که افراد را از حدود الهی بیرون نبرد.

مغرورانه روی زمین راه نروید

هر چند بعضی از لغت شناسانان مانند راغب اصفهانی کلمه «مرح» به معنایی شادی بیش از حد معنا کرده اند ولی بعضی از مترجمین قرآن این  آیه را این چنین ترجمه نموده‌اند:" و مغرورانه بر روى زمین راه مرو" (وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً؛[لقمان/18] و مغرورانه بر روى زمین راه مرو»[4]

به هر حال  آنچه روشن است راه رفتن مغرورانه و یا شادی بدور از حد و اندازه مورد تایید آموزه‌های اسلامی نیست کسانی که در روی زمین با غرور وتکبر و خود بزرگ بینی راه می‌روند  نتوانسته‌اند نفس سرکش خود را رام نموده ودر برخورد و تعامل  با مردم  روح تواضع و فروتنی را نهادینه کنند.

خداوند متکبران را دوست ندارد

در نهایت خداوند متعال اعلام می‌‌دارد کسانی که به دنبال خود بزرگ بینی و تکبر هستند محبت الهی را از دست خواهند داد چرا که تکبر ریشه در صفات زشت شیطانی دارد که با بودن آن انسان خود را برتر از دیگران می‌بیند و از نقایص و کاستی های خود غافل می‌ماند. از اینرو خداوند متعال می فرماید:«إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُور؛ٍ" [لقمان/18]چرا که خداوند هیچ متکبر مغرورى را دوست نمى‏دارد»

نکته ها و پیام ها:

1- تکبر و فخر فروشی یکی از بدترین رذایل اخلاقی است که موجب شقاوت افراد می‌شود.

2-با مردم با خوش رویی برخورد کنیم.

3-تکبر ممنوع حتی در راه رفتن.

4-با مردم فخر فروشی نکنیم.

5- خدا متکبران را دوست ندارد.

_______________

[1]. ترجمه المیزان، ج‏16، ص: 326.

[2]. عباس اسماعیلی یزدی،فرهنگ صفات، ص295.

[3]. الکافى(ط-الاسلامیه)، ج2، ص310.

[4]. ترجمه: آیه الله مکارم شیرازی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۹۳ ، ۱۱:۵۸
ها دی

بزرگترین حقیقت تاریخ اسلام

پاز جمله مهمترین و بنیادی ترین مباحث اعتقادی وکلامی در مذهب تشیع باور و اعتقاد به امامت و جانشینی دوازده امام معصوم بعد از رسول اکرم (صلی الله علیه واله و سلم) است. اعتقاد و باور بسیار مهمی که با دلایل نقلی و عقلی ضرورت و بایستگی وجود ایشان در کتب کلامی مورد بحث و اثبات قرار گرفته است. وجود شأن نزولی‌های فراوانی که در خصوص بعضی از آیات وجود دارد و مدارک متعدد تاریخی و روایی همگی دلالت برحقانیت واثبات وجود جانشینان پیامبر اکرم (صلی الله علیه واله و سلم) دارد ولی با این حال بعضی از افراد به ظاهر تحصیل کرده به خاطر وجود تعصبات غیر عقلی علاوه بر اینکه حاضر به قبول این مهم نیستند دائماً به دنبال شبهه افکنی و ایجاد سوالات انحرافی و غیر منطقی در انکار امامت و مرجعیت دینی اهل بیت پیامبراکرم (صلی الله علیه واله و سلم) هستند. و گاه با استناد دادن به بعضی از عبارات و جملات تاریخی درصدد متزلزل ساختن این رکن مهم اعتقادی هستند.

آیا امام علی (علیه السلام) منکر مرجعیت و امام و رهبری مسلمانان بودند یا خیر؟

بعضی از اهل سنت با استناد به بعضی از عبارت نقل شده  در نهج البلاغه به دنبال اثبات این مطلب هستند که امام علی (علیه‌السلام) خود طالب رهبری و جانشینی پیامبر نبوده‌ است در حالی که با نگاه منصفانه و پژوهشی به راحتی می‌توان این ادعا را مورد خدشه و ابطال قرار داد.

امامت و جانشینی امری الهی و غیر قابل انکار

اولین نکته‌ای که در خصوص امامت باید به آن اذعان داشت این است که امر امامت و جانشینی بعد از پیامبراکرم (صلی الله علیه واله و سلم) و رهبری امت اسلامی از سنخ امور دنیایی و مقامات دنیوی نیست که حضرت بتواند با تصمیم و اراده خود آن را طرد نماید و  از آن کناره گیری کند چرا که با استفاده از شأن نزول و تفسیر بعضی آیاتی که به لزم و ضرورت وجود امامت  دلالت دارد، می‌توان اذعان داشت که این امر تنها توسط خداوند متعال تعیین می‌شود و کسی نمی‌تواند در آن دخل وتصرف داشته باشد. کما اینکه در آیه اکمال دین اهمیت معرفی امام علی (علیه السلام) به مثابه اتمام  و کامل  شدن دین معرفی شده است که سستی و بی توجهی به آن به منزله‌ی عدم تبلیغ و اتمام رسالت معرفی شده است.

«یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ؛[المائدة /67] اى پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، کاملًا (به مردم) برسان! و اگر نرسانی، رسالت او را انجام نداده‏اى! خداوند تو را از (خطرات احتمالى) مردم نگاه مى‏دارد و خداوند، جمعیت کافران (لجوج) را هدایت نمی‌کند».

از این آیه شریفه به خوبی ضرورت و لزوم معرفی امام مشخص می‌شود چرا که خداوند متعال در این آیه شریف این چنین بیان می‌فرماید که اگر در تبلیغ و بیان آنچه خدا امر به آشکار کردن آن نموده سستی ورزید امر رسالت را به اتمام نرسانده‌ی«ما أُنْزِلَ إِلَیکَ؛[مائده/67] آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است». از روایات متعددی  که در شأن نزول این آیه در کتب روایی و تفسیری بیان شده مقصود از «ما أُنْزِلَ إِلَیکَ؛[مائده/67]آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است». معرفی امام علی (علیه‌السلام)  به جانشینی پیامبر اکرم (صلی الله علیه واله و سلم )در روز غدیر مقصود می‌باشد.

اذعان و تأکید امام علی (علیه السلام)به حق زعامت امت اسلامی

سید رضی در کتاب شریف نهج البلاغه در موارد متعددی از امام علی سخنانی را نقل می‌کند که حضرت نه تنها از حق ولایت و رهبری و ذعامت امت کناره گیری نکردند بلکه در موارد متعددی حق خود را به دیگران و غاصبین آن  حق متذکر می شوند.

امام على (علیه السلام) خلافت را، حق مسلم خویش مى دانست؛

حضرت در خطبه 6 نهج البلاغه مى فرمایند:«فَوَاللَّهِ مَا زِلْتُ مَدْفُوعا عَنْ حَقِّی مُسْتَأْثَرا عَلَیَّ مُنْذُ قَبَضَ اللَّهُ نَبِیَّهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ سَلَّمَ حَتَّى یَوْمِ النَّاسِ هَذا؛[1] به خدا سوگند مرا همواره از حق خویش محروم ساختند و از هنگام وفات رسول خدا (صلی الله علیه واله و سلم) تا امروز حق مرا باز داشتند».

امام(علیه السلام) در جواب کسى که به حضرت گفت: تو بر امر خلافت‏ حریصى! فرمود:
«بل انتم والله لاحرص و ابعد و انا اخص و اقرب و انما طلبت‏حقا لى و انتم تحولون بینى و بینه و تضربون وجهى دونه‏؛ [2]«شما (شیفتگان خلافت) بر تصاحب آن حریص‏تر و از پیغمبر خدا دورترید و حال آنکه من از نظر روحى و جسمى به آن حضرت نزدیکترم و حق خود را طلب مى‏کنم و این شمایید که میان من و حق مسلم من حائل مى‏‌شوید و از آن منصرفم مى‏سازید. «آیا آنکه حق خویش را مى‏ طلبد حریص‏تر است؟ یا آنکه به حق دیگران چشم دوخته؟».

سخن آخر:
موارد فوق، و موارد دیگری از این دست که در نهج البلاغه و یا دیگر منابع دست اول امت اسلامی ثبت شده، به وضوح نشان می دهد که علی (علیه السلام) خلافت را حق مسلم خود می دانسته اند، این که شیعه خلافت را حق مسلم علی (علیه السلام) می داند، این اعتقادی است که آن را از کتاب خدا و سنت متواتر پیامبر (صلی الله علیه واله و سلم) و سخنان خود علی (علیه السلام) گرفته است.
________________________

[1]. نهج البلاغه خطبه 6.

[2].نهج ‏البلاغه صبحى صالح، خطبه‏172.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۹۳ ، ۱۱:۴۷
ها دی


معرفی حضرت ابوطالب علیه السلام

ابوطالب بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف، عمو و حامی پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و پدر حضرت علی (علیه السلام)، حدود هشتاد و چند سال قبل از هجرت متولد شد. نام وی عبدمناف و به نقلی عمران ـ، و به جهت فرزند بزرگش طالب به «ابوطالب» مشهور شد. ابوطالب رئیس خاندان بنی هاشم و وارث دو منصب مهم رفادت (مهمانداری حاجیان) و سقایت (آب رساندن به حاجیان) بود.
بعد از نبوت برادر زاده اش محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) با تمام وجود به حمایت از وی پرداخت و در محاصره اجتماعی و اقتصادی بنی هاشم توسط قریش با مسلمانان به «شعب ابوطالب» رفت و کمی پس از پایان یافتن محاصره در اثر رنج و سختی، در ماه ذی القعده یا شوال سال دهم (سه سال قبل از هجرت) وفات یافت. [۱] [۲]
ابوطالب در میان قریش مشهور به سخاوت بود، و به سبب درایت و عدالت و نفوذ کلام، قبایل عرب در مکه وی را به داوری اختیار می کردند. [۳] [۴] در عصر جاهلیت نخستین کسی بود که سوگند در شهادت برای اولیای دم را بنا نهاد و بعدها اسلام نیز این امر را امضا کرد. [۵] [۶] وی در عصر جاهلیت از پلیدی ها دوری می گزید و به شیوه پدرش شراب را بر خود حرام کرده بود. [۷]

اختلاف در ایمان ابوطالب علیه السلام

در حمایت های بی دریغ ابوطالب از پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) تردیدی نیست، ولی در ایمان آوردن او به آیین اسلام اختلاف شده است.
شیعیان اثناعشری بر ایمان آوردن او به آیین اسلام پای فشرده اند و این مطلب مورد اجماع اهل بیت (علیهم السلام) و علمای امامیه می باشد. اکثر زیدیه، برخی از شیوخ معتزله مثل شیخ ابوالقاسم بلخی و ابوجعفر اسکافی [۸] و تعدادی از دانشمندان اهل سنت همچون زینی دحلان مفتی مکه (متوفای سال ۱۳۰۴هـ) صاحب کتاب «اسنی المطالب فی نجاة ابوطالب» نیز برهمین عقیده اند. [۹] امّا اکثر سیره نویسان اهل سنت معتقدند که ابوطالب مشرک از دنیا رفت.
مسئله ایمان ابوطالب از دیر زمان مورد بحث و گفتگوی دانشمندان اسلامی بوده و از قرون اوّلیه کتاب های مستقلی تألیف کرده اند از جمله: سعد بن عبداللّه اشعری قمی (متوفی ۳۰۱هـ)، ابوعلی کوفی (م۳۴۶هـ)، ابومحمد سهل بن احمد بن عبداللّه دیباچی، ابونعیم علی بن حمزه بصری تمیمی م۳۷۵هـ)، ابوسعید محمّد بن احمد بن حسین خزاعی نیشابوری، شیخ مفید (م۴۱۳هـ) و ابوعلی شمس الدین سیّد فخار بن معد موسوی (م۶۳۰هـ).

بنی امیه و بنی عباس در مبلغ شرک ابوطالب

بنی امیه و بنی عباس در ترویج مشرک بودن ابوطالب انگیزه مشترک داشتند و آن کاستن منزلت علی بن ابوطالب (علیه السلام) بود. زیرا بنی امیه و در رأس آنها ابوسفیان تا روز فتح مکه در برابر اسلام مقاومت کردند و تنها در آن روز و از روی ناچاری اظهار مسلمانی کردند و عباس، بزرگ خاندان بنی عباس نیز در جنگ بدر در سپاه قریش مقابل مسلمین جنگ کرد و اندکی قبل از فتح مکه اسلام آورد. و این در حالی بود که حمایت ابوطالب پدر حضرت علی (علیه السلام) از اسلام جای انکار نداشت، لذا کوشیدند به بهانه شرک ابوطالب این افتخار را از علی (علیه السلام) بگیرند.

سخن سیدبن طاووس

به گفته سید بن طاووس مخالفان در مسلمان شمردن هیچ کس آن اندازه سخت گیری نکرده اند که در مورد مسلمان بودن ابوطالب سخت گیری کرده اند، زیرا روش آنان این است که با استناد به خبرهای واحد افراد را مسلمان می شمارند. [۱۰]

ایمان سری ابوطالب علیه اسلام

آنچه می تواند بهانه مخالفان باشد سرّی بودن ایمان ابوطالب است. امام علی (علیه السلام) با سوگند تأکید می کند که وی مسلمانی بود که ایمانش را کتمان می نمود. [۱۱]، و امام صادق (علیه السلام) با تشبیه ابوطالب به اصحاب کهف، کتمان ایمانش را باعث اجر مضاعف می داند. [۱۲] [۱۳]
در شرایطی که دین نوبنیاد اسلام نیازمند حمایت شخصیت اجتماعی و نیرومند و در عین حال به ظاهر بی طرفی بود، بدیهی است که اگر ابوطالب اسلام خود را آشکار می کرد، نزد مشرکان قریش آبرو و ابهت و احترام خود را از دست می داد [۱۴] [۱۵] و نمی توانست به عنوان سرپرست قبیله، حَکَم و داور مشرکان گردد و از مقام شیخوخت خود در حمایت از اسلام سود جوید. [۱۶]

دلایل ایمان ابوطالب علیه السلام

دلایل ایمان ابوطالب را می توان بر سه قسم کرد: ۱. مواضع عملی، ۲. اقوال و اشعار، ۳. دیدگاه نزدیکان وی زیرا پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و اهل بیت (علیهم السلام) معصوم بوده و رأی آنان ججت معتبر است. و اینها، علاوه بر دلایلی است که مشرک بودن آباء و امّهات امامان و انبیاء را به طور عموم نفی می کند.

← مواضع عملی
ابوطالب کسی بود که همسرش فاطمه بنت اسد را به اسلام دعوت کرد. [۱۷]، وقتی فرزندش علی (علیه السلام) را دید که سمت راست پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و همراه وی به نماز ایستاده نه تنها او را منع نکرد، بلکه او را به همراهی با پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمان داد، به فرزند دیگرش جعفر نیز گفت کنار رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) و در طرف چپ اونماز بگزار. [۱۸] [۱۹] از سپردن پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم به قریش که با بالا گرفتن دعوت اسلام به اندیشه قتل وی افتاده بودند خودداری کرد [۲۰] [۲۱] و در محاصره اقتصادی و اجتماعی مسلمین، همراه مسلمانان به شعب ابوطالب رفت و در آنجا متحمل درد و رنج فراوان گشت. [۲۲] وقتی برادرش حمزه به اسلام گروید، شعری در تجلیل از او سرود وقتی یکی از مشرکان (ابن الزبعری) در مسجدالحرام مشتی خون و سرگین بر چهره پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) می مالد، ابوطالب شمشیر حمایل کرده به مسجدالحرام می رود و همان کار را بر سر او می آورد [۲۳]، در شعب ابوطالب برای حفظ جان پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم کودک خردسال خود علی (علیه السلام) را هر شب جای او می خواباند و رنج غربت فرزند دیگر خود جعفر را در هجرت به حبشه تحمل می کرد.اینها همه نمی توانست ناشی از انگیزه عاطفی و غیرت خویشاوندی و قبیله ای باشد، زیرا اگر محمد (صلی الله علیه وآله وسلم فرزند برادرش است علی (علیه السلام) فرزند خودش است، چرا فرزند خود را فدای برادرزاده اش می کند؟
ابن ابوالحدید با این که درباره ایمان ابوطالب از رأی قاطع خودداری می کند [۲۴] امّا حق او بر همه مسلمانان را واجب دانسته و می گوید اگر ابوطالب نبود اسلام نبود.

← اقوال و اشعار
سخنان و اشعاری که در تأیید پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) از ابوطالب در منابع معتبر نقل شده بسیار زیاد و متجاوز از هزار بیت است که هم اکنون در کتابی به نام «دیوان اشعار ابوطالب» گردآوری شده است. هر چند این اشعار را در لفظ متواتر نمی داند امّا در دلالت بر تصدیق ابوطالب به نبوّت پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) متواتر معنوی می داند. [۲۵] علامه امینی نیز با تعجب می پرسد که اگر این تعابیر گوناگون که در اشعار وی آمده شهادت و اعتراف به نبوت رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) بشمار نیاید پس اعتراف و شهادت به نبوت چگونه است؟ [۲۶].
ابوطالب در وصف پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) در ضمن قصیده لامیه اش که شهرت بسیار دارد می گوید:
وابیض یُستسقی الغمام بوجهه ••• ثِمال الیتـامی عصمـةٌ للأرامل
یطیف به الهلاک من آل هاشم ••• فهم عنـده فی نعمة وفواضل [۲۷] سپید چهره ای که از ابرها به آبروی او باران طلب شود و پناه یتیمان و نگهدار بیوه زنان باشد
هاشمیان فقیر و رو به زوال بدو پناه آرند و به نزد او در رحمت و فراوانی ها به سر برند.
و وقتی پیامبر در قحطی مدینه به قصد استسقاء بر منبر رفت و دعا کرد و باران آمد این اشعار را بیاد آورد و فرمود: خداوند ابوطالب را جزای خیر دهد، اگر زنده بود چشمانش نورانی می شد. [۲۸]
وقتی در محضر امام صادق (علیه السلام) گفته می شود:مردم می گویند ابوطالب کافر بوده است، امام در ردّ آن به این شعر ابوطالب استناد می کند: «آیا نمی دانید که ما محمد را همچون موسی پیامبر می دانیم که در کتاب های پیشین معرفی شده است» [۲۹] ابن ابوالحدید اشعار ذیل را نقل می کند:
«به راستی که خداوند پیامبر (محمد) را گرامی داشت پس گرامی ترین آفریدگان خداوند در میان مردم، احمد است.
برای بزرگداشت او، نامش را از نام خود گرفت زیرا که خداوندِ صاحب عرش، محمود است و این محمد
فرستاده پروردگار را یاری کردم با شمشیری چون صاعقه از رسول خدا پشتیبانی می کنم همانند پشتیبانی که برایش دل می سوزاند». [۳۰]
و شاید از همه صریح تر این بیت باشد:
یا شاهِـدَ اللّه عَلَی فَاشْهَـد إنّی عَلی دِین النَّبی أحمد.
«خدایا شاهد باش که من بر دین پیامبر یعنی احمد می باشم». [۳۱]

← دیدگاه اهل بیت
پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) در فوت ابوطالب سخت گریست و از خداوند برای او طلب مغفرت کرد. [۳۲] و فرمود: در اذیت و رنج، آنچه قریش بر سرم آوردند کمتر از مصیبت ابوطالب بود و در جریان دعوتم بازو و نگهدار من بود و تا زمانی که ابوطالب زنده بود قریشیان نمی توانستند مرا اذیت کنند [۳۳] و هنگام دفن وی فرمود: ای عمو مرا در کودکی پرورش دادی، در یتیمی کفالت کردی و در بزرگی یاری نمودی، پس خداوند جزای خیرت دهد. [۳۴] پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم در تشییع جنازه او شرکت کرد و وعده کرد که روز قیامت برای پسر و مادر و عمویش ابوطالب شفاعت کند [۳۵] با آن که تشییع جنازه کافر و شفاعت وی صحیح نیست.
علی (علیه السلام) سوگند یاد می کند که ابوطالب، عبدالمطلب، هاشم وعبدمناف هرگز بتی را نپرستیدند بلکه به سوی کعبه و به آیین ابراهیم (علیه السلام) نماز می گزاردند [۳۶] و او را کسی می داند که اگر تمام گناهکاران روی زمین را شفاعت کند خداوند می پذیرد. [۳۷] امام سجاد (علیه السلام) در پاسخ کسی که از ایمان ابوطالب سؤال می کرد فرمود: چقدر جای تعجب است خداوند رسولش را نهی کرده که زن مسلمانی در نکاح کافری باشد، فاطمه بنت اسد از زنانی است که در اسلام بر دیگران سبقت گرفته است در حالی که تا آخر عمر ابوطالب، همسر او بود. [۳۸] [۳۹] امام باقر (علیه السلام) ایمان ابوطالب را از ایمان بسیاری از مردم برتر می داند و نقل می کند که علی (علیه السلام) دستور می داد به نیابت وی حج به جا آورند [۴۰] امام کاظم (علیه السلام) ابوطالب را از اوصیاء انبیاء پیشین می داند که به نبوت پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) شهادت داد و در روز وفات وصایا را به او تحویل داد. [۴۱]
........................ ↑
1. سیره ابن هشام، ج۱، ص ۱۸۹.
2. ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص ۸۵.
۳. ↑ سیره ابن هشام، ج۲، ص ۳۰.
۴. ↑ طبقات ابن سعد، ج۱و۲، ص ۱۲.
۵. ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱۵، ص ۲۱۹.
۶. ↑ سنن نسائی، ج۸، ص ۲ـ۴.
۷. ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱۵، ص ۲۱۹.
۸. ↑ سیره حلبی، ج۱، ص ۱۸۴.
۹. ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص ۶۵-۶۶.
۱۰. ↑ طرائف، ص ۲۹۸.
۱۱. ↑ امالی صدوق، ص ۵۵۰
۱۲. ↑ کافی، ج۱، ص۴۴۸.
۱۳. ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص ۷۰.
۱۴. ↑ سیره نبویه، ج۱، ص ۴۶۱.
۱۵. ↑ الصحیح فی سیرة النبی، ج۲، ص ۱۵۵.
۱۶. ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص ۸۱.
۱۷. ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱۳، ص ۲۷۲.
۱۸. ↑ اسد الغابه، ج۱، ص ۳۸۷.
۱۹. ↑ سیره حلبی، ج۱، ص ۴۳۳.
۲۰. ↑ ابن هشام، ج۱، ص ۲۶۷.
۲۱. ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص ۲۵ و ۳۱.
۲۲. ↑ سیره ابن هشام، ج۲، ص ۳۰.
۲۳. ↑ کافی، ج۱، ص ۴۴۹.
۲۴. ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص ۸۳ ۸۴.
۲۵. ↑ ابن ابوالحدید شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص ۷۸.
۲۶. ↑ الغدیر، ج۷، ص ۳۴۱.
۲۷. ↑ ملل و نحل، شهرستانی، ج۲، ص ۲۲۱.
۲۸. ↑ الخرائج والجرائح، ج۱، ص ۵۸ ۵۹.
۲۹. ↑ کافی، ج۱، ص ۴۴۹.
۳۰. ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص ۷۸.
۳۱. ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص ۷۸.
۳۲. ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص ۷۶.
۳۳. ↑ سیره ابن هشام، ج۲، ص ۳۰.
۳۴. ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص ۳۵۰.
۳۵. ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص ۳۵.
۳۶. ↑ کمال الدین، ج۱، ص ۱۷۵.
۳۷. ↑ بحارالأنوار، ج۳۵، ص ۱۱۰.
۳۸. ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص ۶۹.
۳۹. ↑ الغدیر، ج۷، ص ۳۸۰.
۴۰. ↑ سیره حلبی، ج۳، ص ۲۰۵.
۴۱. ↑ کافی، ج۱، ص ۴۴۵.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۳ ، ۱۵:۱۹
ها دی


خورشید ملک طوس{ ویژه ولادت فرخنده آقا امام رضا علیه السلام}

فرشته ها و آدمیان مسرورند. همگان مشتاق طلوع روی اویند.
همه می خواهند سیب خوشبوی وجود او را ببویند.
همه می خواهند شکفتن گل والای وِلا را در دنیا ببینند
و گلبرگی از نور و نوازش و شفاعت او بچینند.
آری، ای سید گل ها، ای مولا، ای سبزه زار سر زندگی
و صفا، ای علی بن موسی الرضا علیه السلام
قدوم پاک تو، حضور همه زیبایی ها را بیمه می کند.
دست های مهربان لطف تو، برترین سایه بان دل ها
و دیده های ماست.
ای امام، خجسته میلاد روشنایی بخش تو
بر همه هستی مبارک و فرخنده باد.
.
استاد فاطمی نیا ( مژده امام رضا علیه السلام به شیعیان )

من مژده‌ای از این بزرگ‌تر تا حالا در مطالعاتم که طولانی هم بوده چیزی نیافتم. فرمود: دعبل! به شیعیانم بگو:
«فَمَن زارَنی بی غُربَتی کانَ مَعی یَومَ القِیامَة فی دَرَجاتی»؛
به این‌ها بگو که هرکس ما را در این غربت زیارت کند من در قیامت او را تنها نمی‌گذارم.

به چه زبانی خدا را شکر کنیم؟!
.
.
کاش باز هم در شلوغی حرم گم می شدم ...

آن روزها من دخترکی بودم که بخاطر همبازی شدن با کبوتران صحن
و سرایت و آب خوردن از سقاخانه ی ‏حرمت با آن کاسه‏ های
طلایی و قشنگ‏، تو را دوست می ‏داشتم.

آنچه از تو در خیال کودکانه ‏ام تصویر بسته بود، نوازش پرهای
رنگارنگ گردگیر خادمانت بود بر روی صورتم، و عطر بهشتی
گلابی که موقع زیارت، لباس هایم را خوشبو می‏ کرد.

بر روی شانه‏ های پدرم سوار می‏شدم تا از میان سیل جمعیتی که دور
ضریح زیبایت می ‏چرخیدند، دست های کوچکم را به
شبکه‏ های ضریحت برسانم و آن را ببوسم.

بعد که پدرم یک گوشه ‏می‏ نشست و با چشمانی خیس و صدایی
بغض کرده، زیارتنامه می‏ خواند، من لی‏ لی‏ کنان
روی سنگ‏ های صحن گوهرشاد بازی می ‏کردم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۳ ، ۱۱:۲۷
ها دی



♥•٠·˙
دو نفر، یکى شیعه و دیگرى سنى، در خانه اى با هم زندگی مى کردند.
یک روز برادر سنى به سفر رفت و در راه بود که برادر شیعه زنگ زد به او و گفت: "سریع برگرد خونه که کار بسیار بسیار واجبى دارم".
سنى گفت: "الان تو راهم ... نمى شه".

شیعه اصرار کرد و سنى باز قبول نمی کرد.آخر آنقدر اصرار کرد که سنى قبول کرد که برگردد.

وقتی برگشت گفت: "کار مهمت چى بود؟"
شیعه گفت: "هیچى؛ فقط خواستم بگم دوستت دارم، و تو دوست منى. همین".

سنى عصبانی شد و گفت: "فلان فلان شده مگه مرض دارى این همه راه منو کشوندى که همینو بگى؟ مگه آزار دارى؟ "

شیعه گفت: "این همون حرفیست که شما در مورد پیغمبر می زنید.
می گویید پیامبر(ص) این همه مردمو معطل کرده، وقتی به غدیر خم می رسه دستور توقف می ده، می گه اونایی که جلو افتادن بگین برگردند و (چند روز) صبر می کنیم  اونایی که نرسیدن برسن. می گن آنقدر هوا گرم بوده که مردم زیر شکم شتر پناه می بردند و عبا روی سرشون می انداختند. تعدادشون ۱۲۰هزار نفر بوده.
آن وقت پیغمبر این همه آدم رو معطل کنه بگه على فقط دوست منه؟!!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۳ ، ۲۱:۳۷
ها دی


امام خمینی رحمة الله علیه :
من بار دیگر از مسئولین بالاى نظام جمهورى اسلامى میخواهم که از هیچ کس و از هیچ چیز جز خداى بزرگ نترسند و کمرها را ببندند و دست از مبارزه و جهاد علیه فساد و فحشاى سرمایه دارى غرب و پوچى و تجاوز کمونیزم نکشند که ما هنوز در قدمهاى اول مبارزه جهانى خود علیه غرب و شرقیم ..

مگر بیش از این است که ما ظاهراً از جهانخواران شکست می‏خوریم و نابود مى‏شویم؟

مگر بیش از این است که ما را در دنیا به خشونت و تحجر معرفى می‏کنند؟

مگر بیش از این است که با نفوذ ایادى قاتل و منحرف خود در محافل و منازل، عزت اسلام و مسلمین را پایکوب میکنند؟

مگر بیش از این است که فرزندان عزیز اسلام ناب محمدى در سراسر جهان بر چوبه‏ ها بدار می‏روند؟

مگر بیش از این است که زنان و فرزندان خردسال حزب اللَّه در جهان به اسارت گرفته می‏شوند؟

بگذار دنیاى پست مادیت با ما چنین کند ولى ما به وظیفه اسلامى خود عمل کنیم ..

صحیفه امام ج‏21 328 



دریافت از تبار آسمان
مدت زمان: 3 دقیقه 15 ثانیه



دریافت -تحریمها



دریافت ملتها



دریافت دخالت



دریافت عجانب



دریافت شهادت



دریافت ما هنوز راه نیفتادیم
مدت زمان: 2 دقیقه 3 ثانیه



دریافت معجزه انقلاب
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۳ ، ۱۷:۰۰
ها دی