اصول اسلامی

عقاید . اخلاق

عقاید . اخلاق

اصول اسلامی
آخرین مطالب

۸ مطلب با موضوع «معارف اخلاقی (اخلاق نظری)» ثبت شده است

سخنرانی استاد رائفی پور با موضوع « جنود عقل و جهل » در حسینیه پیروان مهدی تهران - خرداد 96

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۶ ، ۱۶:۳۱
ها دی

شما از چه راهی امتحان میشوید؟. - دکتر حسن عباسی

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۶ ، ۱۶:۲۴
ها دی

دعا

امام صادق (علیه‌السّلام) فرمودند:
اگر شخصی در پشتِ سر برادرِ مؤمنش برای او دعا کند، از عرش ندا می‏شود:
برای تو صدهزار برابر مثل او است (صد هزار برابر برای تو است)، این در حالی است که اگر برای خودش دعا می‏کرد، فقط به اندازه همان یک دعایش به او داده می‏شد.

« من لا یحضره الفقیه، جلد دوم، صفحه ۲۱۲ »

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۹۳ ، ۱۹:۴۴
ها دی


◄*♥*► معنا و حقیقت تقوا چیست ؟ ◄*♥*►
تقوا را اینگونه شرح داد که انسان برای بقای خویش و رسیدن به حقیقت انسانیتش نیاز به گذر از مراحل و مراتبی را دارد ،
به زبان ساده انسان دراین دنیا در حال مبارزه و جنگ و جدال با امور ضد و نقیض حاکم براین عالم است چرا که این دنیا،
دنیای اضداد است و آدمی اسیر این تناقضات اما برای رسیدن به غایت خویش باید خود را در برابر این تناقضات حفظ و نگهداری کند و این است معنا و مقصود از تقوا.

تقوا در نهج البلاغه نیرویی است روحانی که بر اثر تمرین های زیاد پدید می آید و پرهیزهای معقول و منطقی از یک طرف سبب و مقدمه پدید آمدن این حالت روحانی است که بر اثر تمرین های زیاد پدیدمی آید و پرهیزهای معقول ومنطقی از یک طرف سبب پدیدآمدن این حالت روحانی است و از طرف دیگر معلول و نتیجه آن است و از لوازم آن به شمارمیرود در این حالت روح را نیرومند وشاداب می کند و به آن مصونیت می دهد .

تقوا یکی از کلمات شایع و متداول دینی می باشد که بسیار در سخنرانی ها و مواعظ از آن استفاده می شود.
مولایمان علی (علیه السلام) نیز به وفور درباره تقوا سخن گفته است.
اما آنچه حائز اهمیت است آن است که باید مقصود و مراد او را از این واژه دریافت و به معنا و محکی آن توجه کرد .
تعریف شایع و عامی که از تقوا ارائه میشود معمولاً مرادف با (پرهیزکاری )بوده است یعنی هر زمان با واژه تقوا روبه رو می شویم آنچه از این واژه در ذهنمان معنا می گردد پرهیزکاری است .اگر این کلمه به صورت اسمی استعمال گردد مثلاً خود کلمه تقوا و یا (متقین )به پرهیزکاری ترجمه می گردد و اگر به شکل فعلی استعمال شود بویژه اگر فعل امر باشد به معنای خوف و ترس ترجمه می شود مثلاً در ترجمه
«اتقوا الله » یا «اتقوا النار» گفته می شود از خدا بترسید و بتر سید از آتش جهنم .اما این ترجمه حق مطلب را درباره کلمه تقوا و حقیقت تقوا ادا نمی کند ،پرهیزکاری جزئی از تقوا محسوب می گردد نه همه آن و این ترجمه و ترادف صرفاً معنای سلبی از آن را القاء می کند .

تقوا از ماده «وقی»می باشد که به معنای حفظ،صیانت و نگهداری است .
راغب در کتاب مفردات قرآن می گوید وقایه عبارت است از محافظت چیزی از هرچه به او زیان می رساند و تقوا یعنی نفس را محافظت کردن از آنچه درباره آن بیم می رود .تقوا در عرف شرع نگهداری نفس از آنچه انسان را به گناه می کشاند می باشد .
(مفردات قرآن /ص 531)

.

انواع تقوا :

اما در باب کیفیت تقوا دو حالت را می توان متصور داشت به عبارت دیگر تقوا به دو شکل ممکن است صورت بگیرد تقوای ضعف و تقوای قوت ، تقوای ضعف همان است که میتوان آن را با عنوان کناره گیری از دنیا و جمع و اجتماع شناخت
مثال ساده و روشن برای این امر کناره گیری از محیط آلوده برای جلوگیری از بیماری می باشد و تقوا به معنای پرهیزکاری ابتداً همین معنا را به ذهن می رساند ،یعنی پرهیز از گناه و پرهیز از محیط و موجبات گناه و فاصله گرفتن از شرایط و محیطی که امکان لغزیدن پای آدمی فراوان است و آنچه پس از این القاء خواهد شد معنا ی انزوا و دوری از اجتماع و کنج عزلت اختیار کردن خواهد بود .این شکل را می توان ضعیفترین صورت تقوا دانست و آنچه سعدی در گلستان آورده را می توان مصداقی بر این شکل و صورت از تقوا دانست :




بدیــدم عابدی در کوهساری

قنـاعت کــرده از دنیا به غاری

چرا گفتم به شهر اندر نیایی
که باری بنـد از دل برگشایی؟

بگفـت آنجـــا پریرویان نغزند
چوگِل بسیار شد پیلان بلغزند

.

اما درباره تقوای قوت می توان گفت این والاترین مرحله تقواست .

انسان با حصول این تقوا خواهد توانست خود را در سخترین شرایط و در میان متشنج ترین محیط و حوادث حفظ نموده و کوچکترین خطایی را مرتکب نشود حال این انسان چون فردی می ماند که خود را در برابر بیماری واکسینه کرده بنابراین این مصونیت را در خود به وجود می آورد و در این حال حتی می تواند به کمک بیماران شتافته و آنان را نیز از خطا نجات دهد،و همین معناست که در نهج البلاغه مراد و مقصود مولایمان است .
((تقوا در نهج البلاغه نیرویی است روحانی که بر اثر تمرین های زیاد پدید می آید و پرهیزهای معقول و منطقی از یک طرف سبب و مقدمه پدید آمدن این حالت روحانی است که بر اثر تمرین های زیاد پدیدمی آید و پرهیزهای معقول ومنطقی از یک طرف سبب پدیدآمدن این حالت روحانی است و از طرف دیگر معلول و نتیجه آن است و از لوازم آن به شمارمیرود در این حالت روح را نیرومند وشاداب می کند و به آن مصونیت می دهد .
نهج البلاغه تقوا رابه عنوان یک نیروی معنوی و روحانی که بر اثر تمرین و ممارست و تمرین پدید می آید و به نوبه خود آثار و لوازم و نتایجی دارد و از آن جمله آسان شدن پرهیز از گناه است معرفی می کند.))

(سیری درنهج البلاغه /شهید مطهری/ص 217)حضرت علی (علیه السلام )


تقوا را اینگونه معرفی می کند :
«انّ تَقوی الله حَمَت اَولیاءَالله مَحارِمَهُ وَ الزَمَت قُلوبَهُم مَخافَتهُ حتّی اَسهرت لیالِیَهم و اَظمَات هَواجِرَهُم» ؛
تقوای الهی اولیای خدا را درحمایت خود قرار داده ،آنان را از تجاوز به حریم منهیات الهی باز داشته است و ترس از خدا را ملازم دلهای آنان قرار داده است تا آنجا که شبهایشان را بی خواب (به سبب عبادت ) و روزهایشان را بی آب (به سبب روزه )گردانیده است .
(نهج البلاغه/خطبه 113)

دراینجا علی (علیه السلام )تصریح می کند که:
تقوا چیزی است که پرهیز از محرمات الهی و همچنین ترس از خدا لوازم و آثار آن است پس در این منطق تقوا نه عین پرهیز است و نه عین ترس از خدا بلکه نیرویی است روحی و مقدس که این امور را به دنبال خود دارد .

.

«فَانَّ التَقوی فِی الیَومِ الحِرزُ وَ الجُنت وَ فی غَدٍ الطَّریقُ الی الجنَّتِ » ؛
همانا تقوا در امروز دنیا برای کسانی به منزله یک سپر و در فردای آخرت راه به سوی بهشت است .
(نهج البلاغه /خطبه 233)

بنابراین معنای حقیقی و تام تمام تقوا را می توان آن ملکه و قدرت و اراده ایی که در روح آدمی پدید آمده و اورا قادر می سازد که این نفس سرکش و أماره را مطیع و رام خویش سازد ،دانست .
تقوا نوعی مصونیت و حمایت و حفاظت وصیانت می باشد تقوا در آدمی حالت معنوی و روحانی را ایجاد می کند که این حالت حافظ و نگهبان او از گناه بوده و ترس از خدا و پرهیزکاری یکی از نتایج آن می باشد و نه همه آن.

در قرآن کریم از تقوا به عنوان جامه تعبیر شده
«و لباسُ التَّقوی ذلِکَ خَیرٌ»
تقوا که نیکوترین جامه است.
(سوره اعراف آیه26)

همانگونه که لباس ،حفاظ و پوششی برای انسان است تقوا نیز نوعی محافظ برای وی به حساب می آید حضرت علی (علیه السلام )در خطبه 191 می فرمایند :
تقوا را حفظ کنید و به وسیله تقوا برای خود مصونیت را فراهم سازید.

و یا در خطبه 233 می فرمایند:
خواب خویش را به وسیله تقوا به بیداری تبدیل کنید و وقت خود را با آن به پایان برسانید و احساس آن را در دل خود زنده نمایید و گناهان خود را با آن بشویید ... همانا تقوا را صیانت کنید و خود را در صیانت تقوا قرار دهید .و یا می فرمایند :شمار ا سفارش می کنم به تقوا .
همانا تقوا حق الهی است بر عهده شما و پدیدآورنده حقی است از شما بر خداوند.سفارس می کنم که با مدد از خدا به تقوا نائل گردید و با مدد تقوا به خدا برسید .

امید است با بیان این تفاوت میان تعریف عام و عرفی از تقوا و معنا ومقصود حقیقی آن، تقوای حقیقی را به کار گرفته و بدین وسیله روشن بینی و بصیرت را نصیب خودساخته و به یاری آن به سر منزل مقصود رسیم .
.

در تعریف تقوا گفته اند: «حفظ کردن نفس است از آنچه بیم ضررش می رود.»[1]
بخشی از ضررها را عقل سلیم تشخیص می دهد و بخشی را شرع مقدس بیان کرده است و با توجه به این که خواسته های عقل سالم مورد امضای شرع می باشد معنای اصطلاحی تقوا در سخن امام صادق ـ علیه السلام ـ خلاصه می شود:

«... اَن لا یفْقِدَکَ اللهُ حَیْثُ اَمرَکَ و لا یَراکَ حیثُ نَهاکَ»[2]
(تقوا یعنی) آنجا که خداوند دستور داده حاضر باشی، تو را غایب نبیند و آنجا که نهی کرده، تو را مشاهده نکند.
بنابراین انسان باتقوا کسی است که افکار، کردار و گفتار خویش را با معیار عقل و شرع تنظیم کند و هیچ کاری را بدون مشورت آن دو انجام ندهد و فرمان آنها را نیز زیر پا نگذارد.

جایگاه تقوا در اخلاق اسلامی
در فرهنگ دینی، رکن اساسی اخلاق اسلامی تقواست و بدون آن، اخلاق و ایمان مفهومی ندارد همان طور که امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ فرمود:
«التَّقوی رَئیسُ الاَخلاقِ»[3] و «لاینْفَع الایمانُ بِغیرِ تقوی»[4]

ارزندگی های دیگر تقوا عبارتند از:

1 . ملاک کرامت آدمی

درجه تقوا با درجات قرب الی الله و ارزشمندی انسان، نسبت مستقیم دارد و هر چه آدمی با تقواتر باشد به درگاه ربوبی نزدیکتر و از ارزش بیشتر برخوردار است. قرآن مجید بر این حقیقت، تصریح می کند:
«... انَّ اکرَمَکُم عندَ اللهِ اَتقیکُمْ اِنَّ اللهَ علیمٌ خَبیرٌ»[5]
گرامی ترین شما نزد خدا باتقواترین شماست، همانان خداوند بسیار دانا و آگاه است.

2 . معیار پذیرش اعمال
در دستگاه الهی، دو عنصر ارزشمند معیار قبولی اعمال قرار می گیرد که عبارتند از اخلاص و تقوا. این دو اکسیر گرانبها با هر عملی همراه شوند آن را به درجه قبول می رسانند. و فقدان هر یک از آنها نیز، عمل را از درجه اعتبار ساقط می کند. گرچه از کمیّت قابل توجهی نیز برخوردار باشد. قرآن مجید، این نقش ارزنده تقوا را چنین بازگو می کند:
«... انَّما یَتَقَبَّلُ اللهُ مِنَ المُتَّقینَ»[6]
همانا خداوند (اعمال نیک و صالح را) تنها از باتقوایان می پذیرد.

همچنین عنصر تقوا سبب ارزشمندی مضاعف عمل صالح می گردد و اگر عمل، کم و کوچک هم باشد، آن را بزرگ و فراوان می کند، امام متقیان،‌علی ـ علیه السلام ـ در این باره می فرماید:
«لا یَقِلُّ عَمَلٌ معَ التَّقوی و کیَفَ یَقِلُّ ما یُتَقَبَّلُ»[7]
هیچ عملی همراه با تقوا، اندک نیست، چگونه چیزی که قبول می شود، کم شمرده شود؟

یکی از یاران امام صادق ـ علیه السلام ـ به نام مفضّل بن عمر می گوید:
«خدمت امام صادق ـ علیه السلام ـ بودم، موضوع اعمال مطرح شد، من گفتم: عملم اندک و ضعیف است امام فرمود: خاموش باش و از خدا آمرزش بخواه! سپس فرمود: عمل اندک همراه با تقوا بهتر از عمل بسیاری است که خالی ازتقوا باشد. پرسیدم: چگونه؟ فرمود: آری! همانند مردی که به دیگران غذا می دهد، با همسایگانش مدارا می کند، درِ خانه اش به روی دیگران باز است ولی (با همه‌ این اعمال) چون در کار حرام به رویش باز شود، بدان درآید. این عمل (زیاد) بدون تقواست. اما مرد دیگری هیچ یک از اعمال یاد شده را انجام نمی دهد ولی اگر در برابر حرامی قرار بگیرد، آن را مرتکب نمی شود. (این هم عملِ کمِ باتقوا!)»[8]

3 . مرکب راهوار سعادت
رسیدن به سعادت ابدی، آرمان فطری همه انسانهاست ولی بیشتر آنها در تشخیص راه سعادت، به اشتباه می روند، از دیدگاه اسلام، تقوای الهی، مرکب راهواری است که صاحب خویش را به سر منزل سعادت می رساند، امام سعادتمندان دنیا در این باره می فرماید:
«اَلا و اِنَّ التَّقوی مَطایا ذُلُلٌ حُمِلَ عَلیها اَهلُها و اُعطُوا اَزمَّتَها فَاَورَدَتْهُمُ الجنَّهَ»[9]
آگاه باشید که تقوا مرکب رامی است که اهلش بر آن سوار شده، زمام آن را به دست دارند و آنان را به بهشت خواهد رساند.

قرآن مجید این فرجام نیکو را برای متقیان حتمی دانسته، نخست می فرماید:
«... و اعلَموا اَنَّ اللهَ مَعَ المُتَّقینَ»[10]
بدانید که خدا با متقیان است.

این همراهی، فیض و عنایت خاصّ الهی را نصیب انسان با تقوا می کند به گونه ای که محبوب خدا می شود:
«بَلی مَن اَوْفی بِعَهدِهِ و اتَّقی فَاِنَّ اللهَ یُحِبُّ المُتَقینَ»[11]
آری، هر کس به عهدش وفا کند و تقوا را پیشه سازد (بداند که) همانا خداوند،متقیان را دوست دارد.

و در نهایت،‌این تفضّل و محبّت الهی، متّقی را در عالیترین منزل سعادت جای می دهد چنان که فرمود:
«إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ * فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِر»ٍ[12]
یقیناً متقیان در باغها و نهرها (ی بهشتی) جای دارند، در جایگاه صدق، نزد پادشاه مقتدر.

.

. آثار ارزشمند
در لابه لای آیات شریف قرآن، فواید گرانقدری برای عنصر تقوا شمرده شده که بر ارج و ارزش آن بسی افزوده است و نشان می دهد که تقوا موتور متحرک خوبیها و سرچشمه فضایل انسانی و سجایای اخلاقی است. شمارش همه آثار تقوا مجال دیگری می طلبد. تنها برای تذکار، برخی را سیاهه می کنیم:
1 . سبب شکستن بن بست های روحی، اجتماعی و حل مشکلات اقتصادی می شود.[13]
2 . به مؤمن، عزّت و سربلندی می بخشد.[14]
3 . در برابر وسوسه های شیطان، مصونیت ایجاد می کند.[15]
4 . برکات آسمانی را نازل می کند.[16]
5 . پیروزی و رستگاری به بار می آورد.[17]
6 . بصیرت و معیار تشخیص حق از باطل را ارزانی می دارد.[18]
7 . بخشش گناهان و پاداش بزرگ در پی دارد.[19]

راه های تقویت تقوا
میل به خوبی ها و گریز از زشتی ها در اندرون انسان ها وجود دارد و کمتر کسی یافت می شود که فطرتاً چنین نباشد و رسالت پیامبران و مربّیان انسان ها،‌تقویت و تربیت این روحیه در جامعه‌ بشری است و تحقق این هدف مقدس از راه های گوناگونی امکان پذیر است از جمله:
1 . کسب علم
آگاهی از معارف دینی و دانستن حکم خدا و نظر شرع و عقل، لازمه تقواپیشگی است و کسی که از کارهای زشت و زیبا خبر ندارد، نمی تواند آنها را ترک کند و اینها را به جای آورد، قرآن مجید، عالی ترین درجه تقوا را ـ که خوف و خشیت الهی است ـ منحصر در قشر ارزشمند دانشمندان کرده، می فرماید:
«اِنَّما یخشَی اللهَ مِنْ عبادِهِ الْعُلماءُ»[20]
تنها بندگان دانشمند خدا از او می ترسند.

2 . ایمان به خدا
در بیشتر آیات و روایات،‌تقوا با واژه مقدّس «الله» همراه است و بیانگر آن است که در واقع، «تقوا»، در رابطه با خدا و ایمان به عالم غیب معنا پیدا می کند و باید گفت: یک واژه صد در صد دینی و اسلامی است. قرآن مجید نیز در موارد متعددی، تقوا را مشروط بر ایمان به خدا کرده،‌می فرماید:
«... وَ‌ اتَّقوُا اللهَ اِنْ کُنْتُم مُؤْمِنینَ»[21]
اگر مؤمن هستید، تقوای الهی پیشه کنید.

امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ نیز در این باره می فرماید:
«اتَّقُوا اللهَ الَّذی اِنْ قُلتُم سَمِعَ وَ اِنَ اَضمَرتُمْ عَلِمَ»[22]
تقوای خدایی را پیشه کنید که اگر بگویید می شنود و اگر پنهان کنید می داند.

از سوی دیگر، ایمان بدون تقوا نیز ایمان واقعی نیست و ارزش چندانی ندارد. به گفته همان امام:
«لا یَنْفَعُ الایمانُ بِغَیرِ تَقْوی»[23]
ایمان بدون تقوا سود نمی دهد.

3 . پرستش خدا
اگر تقوا را به سنگری تشبیه کنیم که مؤمن در آن به جنگ با شیطان می پردازد، عبادت و پرستش، نقش ارتباط مستمرّ و دریافت فرمان و کمک از فرمانده مطلق هستی را ایفا می کند و هر چه این ارتباط قوی تر و بیشتر باشد، رزم، سنگر و رزمنده نیز قوی تر و محفوظ ترند و مأموریت نیکوتر انجام می گیرد و اگر برعکس، ارتباط ضعیف و اندک باشد، آسیب پذیر خواهند شد. قرآن مجید این واقعیت را در دو آیه بیان کرده است؛ نخست درباره مطلق عبادت می فرماید:
«یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ»[24]
«ای مردم، پروردگارتان را که شما و پیشینیان شما را آفریده بپرستید، شاید تقوا پیشه کنید»

درباره عبادت خاصی چون روزه می فرماید:
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ»[25]
ای کسانی که ایمان آورده اید، روزه بر شما مقرّر شده، همان گونه که بر پیشینیانتان مقرر شده بود، شاید متّقی شوید.

به دلایل یاد شده، متّقیان واقعی، عاشق عبادتند و علاوه بر عبادت های واجب ـ که شرط اولیه ایمان و تقواست ـ در هر فرصت مناسبی به راز و نیاز با بی نیاز مطلق می پردازند و با بال تقوا در ملکوت معنویت به پرواز درمی آیند و در این پرواز، بال هایشان نیز قوّت بیشتری می یابد. امام متقیان، علی ـ علیه السلام ـ درباره آن می فرماید:
با گسترده شدن پرده سیاه شب، برپا ایستاده، به تلاوت بخش هایی از قرآن می پردازند، آن را با ترتیل و تأمّل می خوانند و در غم و اندوه (آخرت) فرو می روند و دوای دردشان را از آن جستجو می کنند وقتی به آیه ای شوق انگیز می رسند، در آن طمع می کنند و دل می بندند گویا چشم انداز آینده خویش را در آن می نگرند و هر گاه به آیه ای هراس انگیز بر می خورند گوش های دلشان را بدان می سپارند. گویا فریاد و خروش دوزخ را در بن گوش های خود می شنود.

.

از این رو کمرهایشان را (برای رکوع) خم می کنند و پیشانی، زانوها،‌کف دستها و نوک پاهای خود را برای (سجده) بر خاک می نهند و از خدای بزرگ، آزادی از دوزخ را می طلبند.[1]

4 . چشم پوشی از مادّیات

از دیدگاه قرآن، مظاهر مادّی دنیا «مطاع اندک»[2] است و ارزش آن را ندارد که همّت انسان را به خود معطوف دارد. متقیان ضمن فعالیت های گوناگون اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و ... همیشه دل در گروه معشوق واقعی دارند و بر آوردن نیازهای بعد مادّی زندگی را از واقع بینی و تحلیل صحیح مسائل مادّی باز نمی دارد، انسان متّقی، با الهام گیری از کتاب و پیامبر خدا، همه مظاهر مادّی حتّی جسم خویش را فناپذیر می داند و چنین بینشی سبب می شود که؛
ـ نفس را از گرایش های ناروای دنیایی، باز دارد.
ـ از افراط و تفریط در پاسخ دادن به غرایز حیوانی، خودداری کند.
ـ از خصومت ورزی، ثروت اندوزی، جاه طلبی و ... پرهیز نماید و ....

امثال چنین اقداماتی، از نتایج تقواست و هر قدر، مؤمن از دلبستگی به دنیا فاصله بگیرد، به تقوای حقیقی نزدیک تر می شود. امیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ در کلام نغز و شیوایی، این ارتباط را چنین بیان می کند:
حَرامٌ عَلی کُلِّ قَلْبٍ مُتَوَلِّهٍ بِالدُّنیا اَنْ یَسْکُنَهُ التَّقوی»؛[3]
بر هر قلب فریفته دنیا حرام است که تقوا در آن جای گیرد.

.


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۳ ، ۰۷:۱۶
ها دی

عارفی که گفت: " ضرر کردم" 


:::چند دعای مجرب و تاثیر گذار برای رهایی از سختی ها و گرفتاری ها:::
منقول است که حضرت فرمودند: من در خواب پدر بزرگوارم یعنی موسی‏بن‏جعفر علیه‏السلام را دیدم؛ «رَأَیْتُ أَبِی(ع) فِی الْمَنَامِ فَقَالَ»، پدرم فرمود: «یَا بُنَیَّ»؛ ای فرزند من، «إِذَا کُنْتَ فِی شِدَّهٍ»؛ آنگاه که در شدّت و سختی قرار گرفتی، «فَأَکْثِرْ مِنْ أَنْ تَقُولَ»، زیاد این ذکر را بگو : «یَا رَئُوفُ یَا رَحِیمُ». بعد حضرت می‏فرماید: «وَ الَّذِی نَرَاهُ فِی النَّوْمِ کَمَا نَرَاهُ فِی الْیَقْظَهِ»؛ امام هشتم علیه‏السلام به قول ما، دفع دخل مقدّر می‏کند که نگویی: آقا خواب دیده.
حضرت می‏فرماید: آنچه را که ما در خواب می‏بینیم مثل آن چیزی است که در بیداری می‏بینیم عین همان است. تعبیر عجیبی است. «وَ الَّذِی نَرَاهُ فِی النَّوْمِ کَمَا نَرَاهُ فِی الْیَقْظَهِ»؛ یعنی شبهه ای در آن نیست.
ما روایات مختلفی در این باب داریم که وقتی انسان در گرفتاری قرار می‏گیرد، چه ذکری بگوید. ‌یکی از آن‏ها همین ذکر است. حتّی حضرت برای این ذکر سقف هم نمی‏گذارد که چه تعدادی بگو. بلکه می‏فرماید: خطاب به خداوند زیاد بگو: «یَا رَئُوفُ یَا رَحِیمُ». یعنی اگر خدا را به این نام بخوانی،‌ شدّت و سختی‏ات بر طرف می‏شود.
در روایت دیگری از امیر المؤمنین علیه‏السلام منقول است که حضرت فرمودند: در شدّت و سختی بگو: لا حَولَ و لا قُوّه إلّا بِاللهِ العَلِیِّ العَظیم». چه بسا به قول ما در این دو روایت، یک جنبه‏های ذوقی هم باشد که چون یکی از القاب امام هشتم(ع) رئوف است، پدر بزرگوارش به پسرش سفارش می‏کند که وقتی در شدّت گرفتار شدی، ذکر «یَا رَئُوفُ یَا رَحِیمُ» را بگو. لذا چون یکی از القاب امام هشتم(ع) رئوف است، «یَا رَئُوفُ» را بر «یَا رَحِیمُ»، مقدّم می دارد و می‏فرماید موجب گشایش در کارهایتان می‏شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۹۳ ، ۱۲:۲۹
ها دی


بزرگ‌ترین دام شیطان در آیات و روایات

بِسْمِ اللَّـهِ الرَّ‌حْمَـٰنِ الرَّ‌حِیمِ

«وَلا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُور؛ٍ[لقمان/18] و از مردم [به نِخوت‏] رُخ برمتاب، و در زمین خرامان راه مرو که خدا خودپسندِ لافزن را دوست نمى‏دارد.»

شرح نکته‌ها و پیام‌های آیه:

تکبر و خود بزرگ بینی ممنوع

 راغب گفته کلمه «صعر» به معناى کج بودن گردن کلمه «تصعیر» به معناى گرداندن گردن از نظرها از روى تکبر است، هم چنان که خداى تعالى فرمود: «وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ»، و نیز کلمه «مرح» به معناى شدت خوشحالى، و زیاده روى در آن است.[1]

در خصوص معنا و مفهوم رذیله‌ی اخلاقی تکبر در کتب اخلاقی این چنین بیان شده است، تکبر آن است که شخص خود را برتر و بزرگتر از دیگران تصور کند و این پندار باطل خود را در عمل نیز ابراز نماید ولی اگر این صفت نفسانی را بروز ندهد به آن حالت کبر اطلاق می‌شود[2]  

درواقع باید کبر را از جمله بدترین بیماری‌های روحی به حساب آورد که اگر افراد به آن مبتلا شوند دریچه‌های معنویت و کمالات اخلاقی را به روی خود خواهند بست. نوعاً منشأ این بیماری ریشه در مال و منال دنیایی دارد، به این معنا که هر گاه افراد از امتیازات مادی و حتی معنوی برخوردار می‌شوند در صورت عدم تزکیه نفس، امکانات را ابزاری در جهت نیل به مقاصد نفسانی به کار می برند.

انواع تکبر و خود بزرگ بینی

در فرهنگ آیات و روایات برای این رذیله اخلاقی انواع مختلفی ذکر شده است که بعضی از مراتب آن به نوبه خود بسیار خطرناک‌تر از انواع دیگر می‌باشد.

1-تکبر در برابر خداود متعال

بدترین و خطر ناک ترین حالت تکبری که افراد به خود می گیرند زمانی است که اشخاص در برابر خدای متعال و فرمان او ابراز خود برتر بینی و استکبار داشته باشد که بهترین شاهد مثال قرآنی این مورد را می توان شیطان و فرعون معرفی کرد.

 مانند تکبر ورزیدن شیطان در مقابل فرمان خداوند که فرمود بر آدم علیه السلام سجده کنید! و شیطان گفت: « لَمْ أَکُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ؛ [حجر/33] من هرگز برای بشری که از گل خشکیده ای که از گل بدبویی گرفته شده است، آفریده ای، سجده نخواهم کرد.» و گفت: «أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِین؛[ ص/76]من از او بهترم؛ مرا از آتش آفریده ای و او را از گل.»

2-تکبردر برابر انبیاء و اولیای الهی

یکی از بدترین انواع تکبری که در طول تاریخ امت‌های مختلف به آن مبتلا شده‌اند تکبر و خود بزرگ بینی در برابر انبیاء الهی بوده است، اگر به واقعیت این قسم از تکبر توجه شود باید آن را نیز در قسم اول تکبر به حساب آورد چرا که درواقع انبیاء مأموران و فرستادگان الهی هستند از اینرو تکبر در برابر ایشان تکبر دربرابر فرمان الهی به شمار میرود. مانند آنچه فرعونیان می گفتند:« فَقالُوا أَ نُؤْمِنُ لِبَشَرَیْنِ مِثْلِنا وَ قَوْمُهُما لَنا عابِدُونَ؛[المومنون/47] پس گفتند: «آیا به دو بشر که مثل خود ما هستند و طایفه آنها بندگان ما مى‏باشند ایمان بیاوریم؟»

3-تکبر در برابر مردم

وگاه این تکبر در قالب تکبر در برابر سایر انسانها صورت می‌گیرد ازآنجایی. از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمودند:«اَلکِبرُ أَن تَغمِصَ النّاسَ وَتُسَفِّهَ الحَقَّ؛[3]تکبر، این است که مردم را تحقیر کنى و حق را خوار شمارى.»

خنده و خوشحالی افراطی  ممنوع

آنچه مسلم است منابع روایی خوشحالی و شادمانی اصولی  و بدور از افراط را منع نکرده است ولی گاهاً شادی های افراد جنبه افراطی به خود می گیرد به طوری که در این حالت افراد خداوند متعال را فراموش کرده و مبادرت به کارهای می‌ورزند که مورد تایید فرهنگ سلام نیست از این رو بهترین روش در حالت شادمانی نگه داشتن حد تعادل است تعادلی که افراد را از حدود الهی بیرون نبرد.

مغرورانه روی زمین راه نروید

هر چند بعضی از لغت شناسانان مانند راغب اصفهانی کلمه «مرح» به معنایی شادی بیش از حد معنا کرده اند ولی بعضی از مترجمین قرآن این  آیه را این چنین ترجمه نموده‌اند:" و مغرورانه بر روى زمین راه مرو" (وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً؛[لقمان/18] و مغرورانه بر روى زمین راه مرو»[4]

به هر حال  آنچه روشن است راه رفتن مغرورانه و یا شادی بدور از حد و اندازه مورد تایید آموزه‌های اسلامی نیست کسانی که در روی زمین با غرور وتکبر و خود بزرگ بینی راه می‌روند  نتوانسته‌اند نفس سرکش خود را رام نموده ودر برخورد و تعامل  با مردم  روح تواضع و فروتنی را نهادینه کنند.

خداوند متکبران را دوست ندارد

در نهایت خداوند متعال اعلام می‌‌دارد کسانی که به دنبال خود بزرگ بینی و تکبر هستند محبت الهی را از دست خواهند داد چرا که تکبر ریشه در صفات زشت شیطانی دارد که با بودن آن انسان خود را برتر از دیگران می‌بیند و از نقایص و کاستی های خود غافل می‌ماند. از اینرو خداوند متعال می فرماید:«إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُور؛ٍ" [لقمان/18]چرا که خداوند هیچ متکبر مغرورى را دوست نمى‏دارد»

نکته ها و پیام ها:

1- تکبر و فخر فروشی یکی از بدترین رذایل اخلاقی است که موجب شقاوت افراد می‌شود.

2-با مردم با خوش رویی برخورد کنیم.

3-تکبر ممنوع حتی در راه رفتن.

4-با مردم فخر فروشی نکنیم.

5- خدا متکبران را دوست ندارد.

_______________

[1]. ترجمه المیزان، ج‏16، ص: 326.

[2]. عباس اسماعیلی یزدی،فرهنگ صفات، ص295.

[3]. الکافى(ط-الاسلامیه)، ج2، ص310.

[4]. ترجمه: آیه الله مکارم شیرازی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۹۳ ، ۱۱:۵۸
ها دی


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۳ ، ۰۶:۱۰
ها دی


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۳ ، ۰۶:۰۸
ها دی